گاهی لازم نیست ادامه دهید

یکی از همکارها بی‌مقدمه گفت: این‌ها عقب نشینی کردن

مدیر گفت: آره رویترز هم نوشته بود. 

همکارم ادامه داد: اما فارس نوشته طرف اروپایی عقب نشینی کرده. 

مدیر شانه بالا انداخت 

من گفتم هر طرف خبر را طوری می‌نویسد که خودش دوست دارد.

بعد همه برگشتیم سرکار خودمان انگار که هیچ صحبتی نشده 

همین قدر بی‌تفاوت 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

تاکسی ۳

صدایش هنوز توی گوشم است، همه‌اش از گذشته حرف می‌زد انگار از چهل و اندی سال پیش تا حالا هیچ اتفاق جذابی برایش نیفتاده بود. می‌گفت از قبل انقلاب تاکسی داشته، اولین تاکسی‌اش را ۲۵ سالگی، به قول خودش آقاش برایش خریده بود و از آن زمان تا حالا که ۷۳ ساله است راننده‌ی تاکسی بوده. از ۲ ریال کرایه گرفته بود تا الان که ۱۰ هزار تومان. 

بعد از چند دقیقه حرف زدن بی‌مقدمه ساکت شد. چند دقیقه‌ای سکوت بود و صدای مجری رادیو می‌آمد که سعی می‌کرد مخاطب پشت خط را مجاب به تقلید صدایی خاصی کند! 

با یادش بخیر دوباره شروع کرد به صحبت کردن. گفت یادش بخیر قدیمی‌ها بی‌سواد بودند اما خیلی چیزها می‌دانستند. آقام همیشه این داستان را برایمان تعریف می‌کرد که موسی به قومش گفت به من ایمان بیاورید آنها ایمان نیاوردند موسی که خسته شده بود به کوه تور رفت و مردم را نفرین کرد و از خدا برایشان طلب عذاب کرد خدا هم گفت عذابی سخت نازل خواهد شد موسی هم این موضوع را به قومش گفت و مردم به او گفتند حتا اگر عذاب هم نازل شود باز هم حاضریم بمیریم ولی به تو ایمان نخواهیم آورد و بعد تونل‌هایی بین خانه‌هایشان کندند تا هر چه دارند با هم استفاده کنند و اگر اتفاقی افتاد با هم باشند و اگر قرار است بمیرند، با هم بمیرند. روزها گذشت و از عذاب خبری نشد موسی از خدا علت را جویا شد و خدا گفت آنها به هم رحم کردند، من آفریننده ی آنانم، چطور به آنها رحم نکنم! 

بعد گفت مردم به هم رحم نمی‌‌کنند! بی‌مسئولیت‌اند!

پیرمرد دیگر تا وقتی پیاده شدم چیزی نگفت و فقط زیر لب گاهی چیزی زمزمه می‌کرد. 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

آسمان زرد کم عمق

نمی دانم چرا حالا که سالها از اکران آسمان زرد کم عمق می گذرد. یادم افتاده درباره ی این فیلم بنویسم! این فیلم کاری متفاوت و زیباست. مهم ترین نکات فیلم، بازی ها، تدوین، کارگردانی و فیلم نامه است.
همان طور که همه می دانیم کارگردان های ایرانی علاقه ی وافری به تدوین غیر خطی دارند و متاسفانه بدون این که این نوع تدوین برای کارشان ضروری و دلالت مند باشد از این نوع تدوین استفاده می کنند. اما درمورد آسمان زرد کم عمق اوضاع فرق می کند چون این فیلم باید به شکل غیر خطی تدوین می شد و شد. چرا؟ چون داستان به شکلی است که باید رائی داشته باشد و این راوی با توجه به شخصیت و تشویش و آشفتگی که در درونش است قاعدتا داستان را تکه تکه و با شکست های زمانی تعریف می کند . این تدوین حتا در شخصیت پردازی صابر ابر و ترانه علیدوستی به مخاطب کمک می کند. پس تدوین کاملا درست صورت گرفته.
اما در مورد بازی ها، بازی همه ی بازیگر ها عالی بود و گل سر سبدشان ترانه علیدوستی بود که از پس نقش پیچیده اش به خوبی بر آمده بود.
و فیلم نامه، اصل زیبایی این فیلم در داستان کار است، زنی که زمانی که به شدت احساس خوشبختی می کرده خانواده خود را به کشتن می دهد. و وقتی خودش زنده می ماند دچار افسردگی می شود. واقعا کار خاصی ست. دوست دارم بیشتر از این توضیح دهم اما چون این فیلم را یک بار و آن هم سالها پیش دیده ام نمی توانم بیشتر از این بنویسم.
فقط خواستم بعد از این همه سال از بهرام توکلی به خاطر ساختن این فیلم با این متن تشکری کرده باشم. همین

۰ ۰ ۰ دیدگاه

می ترسند

آگاهانه ظلم می کنند.

 

۲ ۱ ۳ دیدگاه

این نکته‌ی مهم

گذشته فقط تجربه‌ست برای بهتر کردن حال و آینده. 

چرا باید تاریخ بخونیم؟ برای این‌که بفهمیم گذشتگانمون چه کارهایی کردن و نتایجی که به دست اوردن چی بوده. خوندن تاریخ نه برای افسوس گذشته خوردن، که برای ساختن حال و آینده‌ای بهتره. 

تاریخ زندگیتون رو مرور کنید اما توش نمونید. لطفاً 

۲ ۰ ۰ دیدگاه

فریدون مشیری عزیز

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

***

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

***

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

***

تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

***

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

۲ ۰ ۰ دیدگاه

شُکر

گاهی باید خدا را به خاطر وجود خودش شکر کرد 

باید گفت الهی، پروردگارا، مهربانا، از این که آفریننده ای چون تو داریم تو را سپاس. 

از این که حرفهای ما را می شنوی ممنونیم. 

از این که امید وجودت ما را به زندگی و تب و تابش باز می گرداند، از این که در اوج سختی تو را داریم که پناهمان باشی از تو سپاس گزاریم. 

دیروز نور امیدی در قلبم زنده شد، به خدا امید بسته ام و امیدوارم. 

اتفاق دیروز بار دیگر به من ثابت کرد که او حرف هایم را می شنود. 

خدایا بودنت را شکر. 

۳ ۰ ۱ دیدگاه

صبر، احترام و اعتماد

بعضی وقت ها  اطرافیانت متوجه رفتارهای تو نمی شن. 

مدام ازت توضیح می خوان اما تو نمی تونی توضیح بدی. یه سری از رفتارهای آدم ها ـ مخصوصا نزدیکان ـ رو بعدا متوجه علتشون می شید. مثل ماجرای خضر و موسی؛ این دو نفر هر دو پیامبر خدا بودند اما خضر چیزهایی می دونست که موسی از آنها بی خبر بود. این دلیل بر این نیست که خضر از موسی بالاتر بوده بلکه صرفا خضر خبره تر بوده همین. 

لطفا وقتی کسی توضیح نمی ده، ناراحت نشید، حدس و گمان نزنید، قهر نکنید، غر نزنید که حتما منو محرم نمی دونه که نمی گه.

اطرافیانتون به نسبت ارتباطی که با شما دارن، دوستتون دارن. وقتی کسی شما رو همدم خودش می دونه قطعا بی حد و مرز و بی قید و شرط شما رو دوست داره. این فرد زمانی که برای رفتارش توضیحی به شما نمی ده قطعا نشانه ی این نیست که شما همراز او نیستید! واقعا شاید داره از شما به روش خودش محافظت می کنه، حتا اگر این روش از نظر شما غلط باشه بهش احترام بگذارید و اگر بهش اعتماد دارید که قطعا دارید صبر کنید. 

 

۲ ۰ ۳ دیدگاه

جان فرسود از او

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی

وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او

نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام

گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو

از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان

سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند

زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم

از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد

تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند

با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او

کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

 
۳ ۰ ۱ دیدگاه

جان گابریل بورکمان

دیشب آخرین اجرای جان گابریل بورکمان را دیدم
اول باید بگویم یک تئاتر کاملاً حرفه ای و بسیار بالاتر از یه پایان نامه ی دانشجویی بود.
شروع خیره کننده این نمایش مرا به وجد آورد تماشاگر ابتدا در تاریکی مطلق است بعد آرام آرام صدای نفس، ضربه و یک موسیقی ریتمیک و حرکات ریتمیک بازیگران بدن و در آخر جان گابریل بورکمان از دل تاریکی بیرون می آید و نور او را از پای می اندازد تمام نمایش نامه را می توان در این کمتر از دو دقیقه دید. جان گابریل پسر یک معدن کار بوده تاریکی معدن، تنگی نفس و... در این شروع دیده می شود.

 

طراحی نور به طور فوق العاده ای در این تئاتر زنده است و به شدت تآثیرگذار. در اغلب تئاتر های ایران نور تأثیر زیادی بر اجرا نمی گذارد یک طراحی نور ساده وجود دارد که کاملا از داستان

جداست. اما در این اجرا نور همراه داستان می شود در لحظات قدرت نمایی و اظهارات امیدبخش جان گابریل نور زیاد است. در لحظات حزن انگیز کم. جداکرد پس زمینه و پیش زمینه در طول اجرا توسط نور و ایجاد یک صحنه ی سه بعدی در نور پردازی از دیگر توفیقات طراحی نور در این کار است. در حالی که در بسیاری از نمایش ها طراحی نور یا بر طول صحنه متمرکز است یا عرض آن. نورهای در لحظاتی که بازیگران بدن به اجرا می پردازند، رنگهای آبی و قرمز است که باز هم به معدن و معدن کار بودن باز می گردد.
طراحی لباس این کار مثال زدنی ست. پوشیدن لباس های چرمین که ما را به یاد آهنگر ها می اندازد، منطبق بر داستان است. این که جان گابریل همواره توهم بازگشت به قدرت را دارد و همواره با لباس رسمی است از دیگر جذابیت های طراحی لباس است.
همزمانی وقایع پرده ها می تواند از دیگر جذابیت های مهم این کار باشد. در پرده اول بعد از آن شروع خیره کننده، گفت و گوی دو خواهر را می بینیم و در پرده دوم گفت و گوی جان گابریل با فریدا که همزمان در دو اتاق جدا از هم اتفاق می افتند.
از دیگر مواردی که می توان به آن در این کار اشاره کرد وجود ریتم در طول اجرا ست. تند و کند شدن حرکات، بالا و پایین شدن صدای بازیگر ها ریتمی جذاب برای این کار آفریده که تماشاگر را میخکوب می کند. حضور به موقع موسیقی و حرکات بازیگران بدن نقشی اساسی در پیشبرد روایت در طول این اجرا دارد.
آن چه بیش از هر چیز بر کیفیت این اجرا افزوده بازی روان و مسلط امیرحسین سرداریان است. بازیگری با تجربه ی فراوان که خیلی خوب ریتم را می شناسد، می داند چه زمانی باید صدایش را بالا ببرد، حرکات او انگار چیده شده نیست. به موقع حرکت می کند و حرکاتش به تمامی علت مند اند. بالابردن های صدای او علت مند اند چیزی که ما درباره سایر بازیگرها کمتر می بینیم و این تأثیریست که او بر متن گذاشته. امیدوارم درخشش او در این اجرا باعث مطرح شدن هرچه بیشتر این بازیگر خوب و با تجربه ی تئاتر ایران شود. اما بازی سایر بازیگر ها: بازی فائزه ی امیری در نقش گانهیلد اغراق شده بود. نبود احساس و لحن در بسیاری از لحظات اجرای او به شناخت این شخصیت توسط مخاطب لطمه زده، بازی الا اما به خصوص بود، نوعی حسرت در تمام لحظات او دیده می شد که این در اعماق وجود شخصیت الا وجود داشته و شادی شاه علی آن را کشف و در اجرای خود به کار برده است. ویلهلم را ابوالفضل سلحشور به خوبی اجرا می کند. او از طبقه ای پایین تر از سایرین است و این موضوع به خوبی در رفتار او دیده می شود، او از رفتن و پیشرفت دخترش خوشحال است برایش مهم نیست دخترش او را با کالسکه زیر کرده برایش پیشرفت او مهم است و این تفاوت میان طبقه پایین جامعه و بالای جامعه را نشان می دهد که در متن وجود دارد و در اجرا سلحشور به خوبی از پسش برآمده.
در پایان تشکر می کنم از سعید کریمی که این نمایش را خلق کرد

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اول بخوانیم بعد بگوییم!

یکی از اشکالاتی که در ما ایرانی ها وجود دارد و به یک فرهنگ تبدیل شده و من بارها و بارها مفصل در این وبلاگ درباره اش نوشتم حس همه چیز دان بودن ماست. 

متاسفانه بارها دیدم بعضی از دوستان درباره ی چیزهای بزرگ حرفهایی می زنند و نظراتی می دهند که به قدری حقیر و حتا کریه است که قابل بیان نیست. 

می دانم در جمع ما چنین افرادی نیستند یا کم هستند اما فقط جهت تاکید و یادآوری می گویم: خواهش می کنم تا زمانی که از چیزی اطلاعات کافی ندارید درباره ی آن نظر ندهید. 

مخصوصا درباره کتاب ها و شخصیت ها و ... که مورد احترام اند بدون اطلاع حرف نزنید. 

متاسفانه 99% ما قرآن را نخوانده ایم اما مدام درباره اش اظهار فضل می کنیم و تفسیرش می کنیم، شاهنامه نخواندیم اما تحلیلش می کنیم. مولانا را هم جنس گرا و دائم الخمر، سعدی را بچه باز می خوانیم و ادعای روشن فکری داریم بدون این که کلمه ای درباره ی آنها خوانده و یا آثارشان را نگاهی انداخته باشیم. خیلی هامان حتا محض رضای خدا یک جلد شاهنامه نداریم اما به نقد آن می پردازیم و آن را ستایش نامه شاهان می نامیم، یک بار قرآن را ورق نزده ایم و آن را ضد زن می خوانیم. 

بدون دانش و بدون خوانش حرف نزنیم. 

 

۵ ۰ ۳ دیدگاه

حتما پیداش کنید!

حتما خودتون رو پیدا کنید! 

خیلی از آدم ها تا آخر عمرشون اون چیزی هستن که دیگران می گن 

یا نمی دونن کی هست واقعا! یا خود واقعی شون رو پشت ماسکی که برای مردم به صورت می زنن پنهان می کنن

خودتون رو پیدا کنید

هویت داشتن، شخصیت داشتن یکی از مهم ترین اصل های زندگی

۴ ۰ ۴ دیدگاه

معماری ایران

کاش معماری غربی به این گستردگی وارد ایران نمی شد. 

معماری غربی بر اساس فرهنگ و جغرافیای اروپا ساخته شده، اروپا قاره ای پر آب است، در فرهنگ مسیحی فضاهای کم نور در کلیسا ها مرسوم بوده که به تدریج در کاخ ها و قلعه ها هم این نوع معماری نفوذ کرده. از طرفی به دلیل جغرافیای کوهستانی در اکثر مناطق اروپا مصالح اولیه در آنجا سنگ بوده است. با ورود معماری غربی به ایران مشکلات گسترده ای به وجود آمد که متاسفانه الان بعد از گذشت نزدیک به صد سال از ورودش ما دچار آنها شده ایم. 

معماری غربی بر اساس فرهنگ مسیحی و جغرافیای پر آب و کم آفتاب (در قسمت های شمالی)و... اروپا ساخته شد در حالی که معماری ایران بر اساس طبیعت کم آب، پر نور، فرهنگ اسلامی و... به وجود آمد. 

معماری ایرانی طی قرن ها طوری بنا شد که بسیاری از مشکلات امروز را حل می کرد. ساختمان های قدیمی طوری بنا شده اند که از حداکثر نور خورشید استفاده می کنند همچنین از آجر و کاه گل به عنوان مصالح اصلی استفاده می شد که هر دو عایق حرارت محسوب شده و در زمستان در گرم نگه داشتن خانه موثر بودند. به معماری کاشان و اکثر شهر های بیایانی ایران که نگاه کنید می بینید حوض های بزرگ در وسط خانه اند که دقیقا رو به روی حوض همسطح با آب، پله های زیر زمین قرار داشته. باد گرم بیابانی به سطح آب می خورده، خنگ می شده و زیر زمین را خنگ می کرده، این هم از کولر طبیعی خانه های ایرانی! وجود حوض و حمام های عمومی هم مشکلات کمبود آب را حل می کرده. از بادگیرها و قنات های ایران می گذرم که چقدر مفید بودند. 

اما حالا در معماری ما ملقمه ایست از معماری ایرانی و غربی که به غربی بیشتر می چربد. استفاده از سنگ در نما، مخصوصا سنگ های روشن، باعث منعکس شدن گرما شده و در گرم تر شدن هوا تاثیر دارد. لوله کشی آب باعث بیشتر شدن مصرف آب و در موارد زیادی اصراف آب می شود. در معماری غربی پنچره های بزرگ مهم است که این مورد با فرهنگ ایران تضاد دارد. 

کاش می دانستیم داریم با خودمان چه می کنیم 

۴ ۰ ۶ دیدگاه

کارهایی از روی اعتیاد

عادت های بد مثل مواد مخدر می مانند، لامذهب اگر بخواهی ترکشان کنی باید خماری بکشی، درد دارد ترک کردن عادت های بد. 

امیدوارم هرگز عادت بد نداشته باشید.

+ التماس دعا

۴ ۰ ۴ دیدگاه

سینما با طعم اصغر فرهادی

انقدر ساده بود که یک لحظه همه جمع از دیدنش جا خوردند، انگار همه داشتند در ذهنشان دو دوتا چهار تا می کردند که این واقعا اصغر فرهادی ست!؟ مردی با قدی متوسط رو به کوتاه با لباس هایی به ساده ترین شکل ممکن با آرامشی عجیب در صورت که لبخند می زد. ده ثانیه ای این سکوت برقرار بود که من شروع کردم به دست زدن و بقیه هم فهمیدند که باید دست بزنند و دست زدند و همه به بهانه ی سلفی گرفتن به طرفش حمله کردن. من نرفتم، چرا؟ به هر حال دلایل خودم را دارم. 

***

برای نوشتن مقاله ای که درباره فیلم فروشنده تا آخر این ماه باید تحویل بدهم دوباره به دیدن فیلم رفتم. این بار با دقت بیشتر، با کرنومتر زمان فیلم را گرفتم، صرفا برای تمرین و کنجکاوی، می خواستم ببنینم فرهادی چقدر به قواعد پایبند است. یک دقیقه و چهل و چهار ثانیه تیتراژ و بعد شروع، عطف اول در دقیقه 27 اتفاق می افتد، درست به موقع پرده دوم شروع می شود عطف دوم دقیقه 92 بعد یک پایان بندی خوب. 

این بار که بهتر و دقیق تر فیلم را دیدم. متوجه خیلی چیز ها شدم. فیلم های فرهادی را نباید سرسری گرفت و با پاپ کرن دید. فرهادی روی تک تک نماهای فیلم هایش فکر می کند. از همان تیتراژ فیلم شروع شده. باید به اجزای تیتراژ هم دقت کرد. تیتراژ با یک تخت خواب شروع می شود، در ادامه تیتراژ هم مدام به تخت خواب تاکید می شود و ناخودآگاه به مخاطب می گوید تخت خواب در این فیلم مهم است. 

فیلم پر از نماد است که به دقت و سر جای خود قرار گرفته، در سکانس شروع فیلم خانه دارد خراب می شود، همه دارند خانه را ترک می کنند، عماد به پیرزن کمک می کند. از همان دقایق اول فرهادی شخصیت پردازی را آغاز کرده، قبل از کول کردن پسر پیرزن عماد می گوید چکار دارن می کنن و دوربین روی پنجره می ماند، پنجره ترک می خورد و دوربین گودبرداری یک برج را نشان می دهد. فرهادی به زیبایی به نقد سرمایه داری می پردازد ترک شیشه به درابتدای فیلم نشان از ترکی ست که در ادامه فیلم در زندگی عماد و رعنا ایجاد می شود. سکانس بعدی اسباب کشی است. همه دارند کمک می کنند. کتی وارد می شود به اتاق عماد و رعنا می رود ترک بزرگ روی دیوار درست بالای تخت خواب هشدار فرهادی ست درباره ی خطری که جامعه سرمایه داری برای خانواده دارد.

در ادامه به شخصیت پردازی عماد و رعنا و همچنین معرفی سایر شخصیت ها می پردازد. ماجرای تاکسی و شاگرد عماد بسیار مهم است. دقیقه بیست و پنج شروع اولین نقطه عطف است، عماد وارد راه رو می شود و خون روی پله ها کنجکاوش می کند، نگران بالا می رود و دقیقه بیست و هفت حمام را می بیند! 

اتفاق هایی که در ادامه وجود دارد بسیار زیبا و دیدنی است اما مجبورم فقط یک مورد را در این قسمت بگویم. صحنه خوردن ماکارونی که عماد متوجه می شود رعنا از کجا پول آورده خوردن را ادامه نمی دهد و آب می خورد، چرا نوشابه نخورد؟ چرا شربت نبود؟ چرا آب؟ آب در اکثر کشور های دنیا نماد پاکی و پاک کنندگی است. عماد آب خورد تا آلودگی غذا را از بین ببرد. 

قسمت آخر هم باز فقط به یک موضوع اشاره می کنم که پیرمرد در حمام خانه عماد زندانی شد که این کاملا تعمدی بوده. 

از خیلی چیز ها گذشتم، ارجاع به جای فرهادی به مرگ فروشنده آرتور میلر، ارجاع به گاو مهرجویی، ارجاع فرهادی به فیلم جدایی خودش! ریم فیلم، میزانسن های تاریک و فشرده و خیلی چیزهای دیگر که باعث می شود که این فیلم را بتوان یک شاهکار نامید. فکر می کنم امسال اتفاق های خوبی در اسکار برای ایران بی افتد. پیشبینی می کنم فرهادی علاوه بر بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، دربخش بهترین فیلمنامه هم کاندید شود، شاید حتا شهاب حسینی هم در بخش بهترین بازیگر نقش اول مرد نامزد شود، خدا را چه دیدی! :))

+ ببخشید، هم طولانی شد هم کمی تخصصی. 

***

آمد روی سن ایستاد و بعد از تشکر کردن گفت امیدوارم فیلم را به خاطر خودش ببینید، بدون پیش زمینه ها بدون این که فکر کنید فیلم را اصغر فرهادی ساخته. فروشنده را صرفا به خاطر خودش ببینید و امیدوارم از دیدنش لذت  ببرید 

من که لذت بردم :)

۳ ۰ ۱۰ دیدگاه

*می شه به بعضی چیز ها بد هم خوب نگاه کرد!*

از دانشگاه داشتم بر می گشتم، بین راه از تاکسی پیاده شدم که بقیه راه رو پیاده برم. هوای نزدیک غروب تو پاییز معرکه است. از کنار اتوبان قدم زدن هم خوشم می یاد. باد خنکی هم می اومد. همین طوری داشتم قدم می زدم و زیر لب یه چیزی زمزمه می کردم. روی پل ستاری بودم که از روی همت می گذشت. یادم افتاد که باید برای یکی از دوستام یه pdf می فرستادم که نفرستادم. همون جا روی پل وایسادم. به اینترنت وصل شدم و فایل رو براش فرستادم بعد دیگه وسوسه شدم قدم زنون مشغول خوندن مطلب های کانال های تلگرامی شدم. غرق تلگرام شده بودم که یهو یه ماشین بوق ممتد زد من جا خوده برگشتم یه پسر جوون تا کمر از پنجره اومد بیرون و با تمام وجودش رو به من داد زد بعد هم رفت. تمام این اتفاق شاید تو کمتر از دوثانیه اتفاق افتاد. ماشینش یه سانتافه 2016 بود گمانم، در هرصورت ماشین گرون قیمتی بود.

من واقعا ترسیدم. فکر کردم اتفاقی افتاده، کسی چیزیش شد، تصادف شد و... ماشین که رد شد قشنگ دیدم از پشت که راننده و اون پسر خندیدن و دست شون رو به هم کوبیدن. قصدشون مردم آزاری بود. 

حالا من مونده بودم با مخلوطی از چند احساس؛ هم عصبانی بودم، هم ترسیده بودم، هم خنده ام گرفته بود، هم بهت زده به رفتار احمقانه اون ها فکر می کردم، هم به حماقت خودم. 

من از ماشین پیاده شده بودم که قدم بزنم و از هوای خنک پاییز لذت ببرم، بعد کله ام رو کرده بودم تو تلگرام! خب چه کاری بود!؟ 

بوق و داد زدن اون ها باعث شد من به خودم بیام .

اون پسر با داد زدنش به من گفت: " یارو، تو پیاده روی اتوبان جای تِله بازی نی"  

+ یادم باشه می شه از دل کارهای احمقانه هم برداشت های خوب بیرون بیاد!

۳ ۰ ۹ دیدگاه

سیدالشهدا، مظلوم ترین موجود دنیا.

فکر می کنم سیدالشهدا از هر موجودی که خداوند آفریده مظلوم تر اند. 

نمی دانم به گوش شما هم رسیده یا نه؛ بعضی ها می گوید این عزاداری ها چیست؟ این همه بریز بپاش برای چیست؟ البته این حرف ها تازه نیست خیلی وقت است که این حرف ها را می زنند! اول می خواهم درباره ی این حرف بزنم که چرا عزاداری می کنیم؟ عزاداری برای مرگ امام حسین نیست! گریه کردن برای مرگ ابوالفضل نیست؟ عزاداری برای یادآوری ست. برای این که یادمان باشد کسی بوده قبل تر ها که برای هدف اش، برای اعتقادش، همه چیزاش را داد. گریه نه برای حسین که برای بیچارگی خودمان است.

این فلسفه واقعی عزاداری ست. 

اما...

 حالا چرا می گویم ایشان مظلوم ترین موجود دنیا اند؟ چون این بزرگوار همه  چیزشان را دادند در راه انسانیت، اما بعضی ها ناله می زنند گوشواره ی  رقیه!!  ایشان برای عدالت و ایمان جلوی هزاران نفر ایستادند تا بگوید اگر  مطمئنی  هدفت درست است برایش بجنگ؛ حسین با عاشورا شجاعت،  ایستادگی  برای رسیدن به هدف، ایمان، صبر و استقامت را به ما آموختند،  بعد بعضی ها  برای این که چهار قطره اشک از مردم بگیرند شروع می کنند  به خیال بافی!  عاشورا به جای این که مدرسه باشد شده بنگاه اقتصادی،  منبع درآمد. 

 امام مظلوم است چون از نام ایشان برای پیش برد اهداف سیاسی یشان  استفاده می کنند. امام مظلوم است چون بعضی ها به اسم امام نذری می  دهند که کار وام های میلیادیشان راست و ریست شود. امام مظلوم است  چون او را نفهمیدیم. برای این که برای لب تشنه اش گریه می کنیم، برای  گوش بریده دخترش، برای دست های بریده برادرش! فکر می کنم رضا کیانیان  بود که در برنامه ای داشت خاطره ای از پسرش تعریف می کرد که پسرش در  بچگی از معلمش پرسیده: مگه امام حسین نرفته بهشت، پس برای چی ما  براش گریه می کنیم؟ 

 سوالش خیلی درست است! اما معلم به خاطر این سوال او را از کلاس بیرون انداخته!

 انقدر ظاهر بین نباشیم. چرا فکر می کنیم گریه کردن برای امام حسین ثواب  دارد؟ شاید بهتر باشد این طور این سوال را بپرسم، چرا برای ثواب، برای  امامان گریه می کنیم؟باور کنید گریه بدون تفکر، بدون تزکیه نفس، بدون  آگاهی هیچ فایده ای  ندارد. به فرزندانمان نگویم برو هیئت ثواب دارد. هدف را به آنها بیاموزیم.  حسین را یک قهرمان نشان دهیم نه یک احمق که خودش و زن و بچه اش را  به کشتن داد. الکی ننالیم.

۴ ۰ ۱۲ دیدگاه

یکی از رمزهای موفقیت در کار

حتما در محل کار به کسانی برخورده اید که توانایی ذهنی و جسمی کمتری نسبت به شما دارند اما از شما موفق تر اند!

چرا موفق اند؟ خیلی وقت ها حتا اشتباه هایی از این افراد سر می زند که اگر شما آن کار را می کردید کارفرما حتما شما را اخراج می کرد اما در مورد آنها فقط به یک تذکر اکتفا می شود! پارتی دارند؟ خونشان از شما رنگین تر است؟ نه 

آنها توانسته اند اعتماد کارفرما را به خود جلب کنند. فقط همین! 

سعی کنید کاری کنید کارفرمایتان به شما اعتماد کند.

۴ ۰ ۹ دیدگاه

سیگار

موضوع سیگار است اما حرف من بیشتر درباره ی سیگاری هاست. آن هم نه سیگاری های معمولی.

خوب که دقت کنید سیگاری ها دو دسته اند. دسته اول کسانی اند که سیگار را به قول فرنگی ها For fun می کشند. یعنی گاهی در جمع دوستان در پارکی جایی یا وقتی که اعصابشان خورد است و... روی سخنم با این دسته نیست [دوباره من جوگیر شدم :)] بیشتر درباره دسته دوم می خواهم صحبت کنم دسته دوم کسانی اند که سیگار را برای سیگار می کشند! یعنی دست کم روزی دو پاکت سیگار می کشند. 

به نظر من این دسته کاملا آگاهانه سیگار می کشند. این ها آدم های گه گاه عجیبی اند. عمدتا به شدت با سواد اند (با سواد واقعی)، به شدت فهیم و با شعور اند، وقتی با آنها صحبت می کنی می بینی دغدغه های بسیار جالبی دارند؛ این ها از یک غم دائمی رنج می برند. بعضی هاشان یک اتفاق خیلی دردناک در زندگی شان اتفاق افتاده که نمی توانستند آن را تحمل کنند. من چند دوست این مدلی دارم. مثلا یکی از آنها خواهر دوازده ساله اش را در یک تصادف از دست داده! خودتان می توانید حدس بزنید راننده در تصادف چه کسی بوده. به زندگی بقیه این ها هم نگاه کنی یک همچین اتفاق هایی برای خیلی ها شان اتفاق افتاده. 

این دسته نمی توانند خود را ببخشند. و یک جور هایی با سیگار دارند از خودشان انتقام می گیرند. به نظر من کاملا آگاهانه. به نوعی یک نوع خود کشی تدریجی. 

البته بعضی ها هم هستند که هیچ اتفاق خاص و عجیبی برایشان نیفتاده اما باز هم این خودکشی تدریجی را انتخاب کرده اند. وقتی با این ها هم کلام می شوی می بینی پوچی خاصی در صحبت هایشان هست. اینها دنیا را سیاه می بینند. و از این که در این دنیای سیاه به اجبار حضور دارند ناراضی اند. 

مطمئنا دلایل بیشتر (البته عموما غیر منطقی) برای سیگاری های افراطی وجود دارد. اما سیگار کشیدنشان اصلا دلیلی بر بد بودنشان نیست. اتفاقا خیلی از سیگاری ها آدم های بسیار دوست داشتنی هستند. این جمله را برای آن دسته از دوستان ظاهر بینی نوشتم که اصولا کارشان قضاوت کردن است هر چند این دسته کلا می گردد که ایرادی در طرف مقابلش پیدا کند. 

۱ ۰ ۷ دیدگاه

تکنولوژی {قسمت سوم - گجت ها}

فکر می کنم همه بدانیم گجت چیست؟ تمام وسایل کاربردی الکترونیکی که بعضا جنبه سرگرمی هم دارند را گجت می گویند از کنسول های بازی بگیرید تا تبلت و ... 

درباره خوب بودن و با بد بودن این وسایل سخن بسیار است [ یاابوالفضل چه جوگیر شدم، خیلی این جمله ادبی بود :))] اما من مثل همیشه فقط نظر خودم را می دهم و قضاوت باشماست. وقتی به اطرافمان نگاه می کنیم می بینیم که این روزها چنان زندگی ها با این گجت ها گره خورده که خیلی ها فکر می کنند زندگی بدون گوشی یا تبلت شان محال است. اگر خوب به خودمان دقت کنیم می بینیم خیلی هامان اول صبح که بیدار می شویم قبل از هر کاری گوشی هایمان را چک می کنیم، در طول روز گوشی مان باید همراه کنارمان باشد. چرا؟ 

گجت ها در ظاهر فواید بسیار دارند همین که با لمس کردن چند دکمه می توانی همه کاری بکنی، بلیت قطار بخری ، هتل رزرو کنی، از خیلی از اخبار با خبر باشی، آهنگ گوش دهی، از منظره یا صحنه مورد علاقه ات عکس یا فیلم بگیری، بهترین مسیر را برای رسیدن به مقصدت پیدا کنی و... اثبات این مدعاست. اما چرا از وقتی این smart phone ها و جدیدا smart watch ها و... آمدند هر روز ما از هم دور تر می شویم؟ نه تنها از همدیگر بلکه از انسان بودنمان؟ در خیابان دارند یک نفر را به قصد کشت می زنند ما به جای کمک کردن و جدا کردن دو طرف از شان فیلم می گیریم! به اینستاگرام بروید و ببینید مردم برای جمع کردن Like های بیشتر چه عکس ها و فیلم هایی می گذارند. این توجیه را می توانیم بیاوریم که ما فرهنگ استفاده از این ابزار را نداریم! اما کافیست به صفحات غیر ایرانی ها هم سر بزنید و ببنید آنها هم کم تر از ما نیستند.

به خانواده ها که روز به روز از هم دور می شوند نگاه کنید. دیگر حتا مادربزرگ ها هم سرشان گرم telegram است نه قصه گفتن برای نوه هاشان!

علاوه بر این تاثیرات، گجت ها اشعه ها و امواجی از خود ساطع می کنند که بسیار مضر اند. می توان باز هم توجیه کرد که امواجی که موبایل ها مدم های WiFi و ... تولید می کنند امواج رادیویی ست و برای بدن انسان مشکلی ایجاد نمی کند، فرض کنیم این حرف درست باشد (که بعید می دانم) آیا این امواج برای سایر موجودات زمین مضر نیست؟ مگر فقط ما انسان ها روی زمین زندگی می کنیم؟ خفاش ها از طریق امواج با هم و محیط اطرافشان در ارتباط اند  آیا امواجی که ما تولید می کنیم به ارتباطات آنها لطمه نمی زند؟ برای حشرات مشکل آفرین نیست؟ 

از تمام این حرف ها بگزریم به نظرتان چرا کمپانی های بزرگ مثل Google, Facebook, Microsoft و... این همه خدمات را به صورت رایگان در اختیار ما می گذارند؟ آیا عاشق چشم و ابروی ما هستند؟ نه. ما با استفاده از خدمات این کمپانی ها به آنها خوراک می دهیم. اطلاعات خوراک این شرکت هاست! مهم ترین سلاح این روز ها بشر بمب هیدروژنی یا بمب اتم نیست، داشتن اطلاعات است. این شرکت ها از همه ما میلیون ها گیگ اطلاعات در دیتا بیس شان دارند. آنها در هر لحظه می توانند بدانند ما کجاییم! چه می گوییم! چه کار می کنیم! و...

+ نظرتان چیست؟ 

۲ ۰ ۷ دیدگاه

تکنولوژی {قسمت دوم - نظر من - مقدمه }

کسانی که مطالب این وبلاگ را دنبال می کنند خوب می دانند که من آدمی نیستم که بگویم فلان چیز کلا بد است و بهمان چیز مطلقا خوب. 

باید خوب به تکنولوژی و ابعاد گسترده ی آن فکر کرد و نظر داد که خوب است یا بد.

اول باید دید که تکنولوژی شامل چه چیزی می شود. به نظر من تکنولوژی به مجموعه همه چیز هایی می گویند که انسان برای بهتر شدن زندگی خود ساخته است. از چرخ و منجنیق گرفته تا خودکار و هواپیما و... 

پس نمی توان گفت تکنولوژی مطلقا بد است. اما وقتی خوب به همه ی این وسایل نگاه می کنیم می بینیم انسان دارد برای ساخت هر یک از این ابزار که برای راحتی خود می سازد گوشه ای از طبیعت را تخریب می کند. چرخ های قدیمی از چوب ساخته می شدند. برای ساختن آنها درخت ها تخریب می شد. می توان این توجیه را آورد که انسان درخت می کاشت اما چرخ ها که چوبی نماندند! چرخ ها شدند پلاستیکی، آهنی و... و برای ساخت این ها به نحوی طبیعت تخریب می شود. باز هم توجیه می توان آورد که همه این ها بازیافت می شود اما آیا می شود؟ چه قدر هزینه می شود؟ آیا بازیافت به طبیعت آسیب نمی زند؟

بعضی از تکنولوژی ها هم هستند که صرفا برای خالی کردن جیب من و شما ساخته شده اند. مثلا دستگاه تخم مرغ آب پز کن! یا ساندویچ ساز یا بخار شو یا خیلی از موارد دیگر که اصلا نیازی به وجودشان نیست اما ساخته می شود و مردم می خرند! چرا می خرند! به نظر شما در هنگام خرید به میزان مورد استفاده بودن آن دستگاه فکر می کنند؟ من که بعید می دانم. 

بحث مفصل و طولانیست می خواهم چند پست را به این موضوع اختصاص دهم. 

+ در قسمت بعدی درباره ی گجت ها صحبت خواهم کرد.

+ از همه دوستانی که به سوال قسمت اول جواب دادند خیلی ممنونم 

۳ ۲ ۶ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی