۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

اوپنهایمر: قابل ستایش یا معمولی

در نسل جدید کارگردان های هالیوود دو نفر به پرداخت نامعمول داستان هایشان مشهور بودند. دارن آرانفسکی که با Requiem For a Dream و Fountain نشان داد که چه نگاه متفاوت و خلاقانه ای به فرم داستان پردازی در مدیوم سینما دارد و کریستوفر نولان که با سه گانه بتمن متفاوتش فیلم های ابرقهرمانانه را به قبل و بعد از سه گانه ی خود تقسیم کرد. از دارن آرانفسکی و فیلم نامه های پیچیده و جذابش که چیزی نمانده. به نظر می رسد خلاقیت های جناب نولان هم در داستان پردازی نم کشیده است. 

نولان کارگردان خلاقی ست و برای ساختن سه گانه بتمن، Interstellar، Inception و نگاه متفاوتش به فیلمسازی در دل هالیوود شایسته ی ستایش بود. اما چرا برای آن فیلم ها از او تقدیر نشد؟ بعضا حتا نامزد بهترین کارگردانی هم نمی شد اما اوپنهایمر که شاید بعد از Dunkirk معمولی ترین فیلم نولان است باید تمام جوایز اصلی اسکار را دریافت کند. بعد از سالها مطالعه سینمایی و بررسی فیلم های دریافت کننده اسکار مخصوصا از سال 2010 به این سوی، به یک الگو رسیده ام که در بیشتر مواقع درست است. البته در مورد جایزه های اصلی صحبت می کنم یعنی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی. این دو جایزه مخصوصا از سال 2010 به این سوی ایدوئولوژیک اهداشده. در مورد جایزه بهترین فیلم، در چهارده سال اخیر عموما به فیلم هایی اهدا شده که یا به شکلی به ستایش ملی گرایی آمریکایی، کپیتالیسم، کوییریسم و سایر تفکرات تحت حمایت حاکمیت آمریکا پرداخته اند و نولان با پایین آوردن سطح فیلم سازی خود با ساخت Dunkirk که در ستایش حضور آمریکا در آن ماجرای محاصره بندر Dunkirk ساخته شد، اولین تلاشش را برای به دست آوردن اسکار انجام داد که بی نتیجه ماند اما اوپنهایمر او را به نتیجه دلخواهش رساند. اما چه چیزهایی اوپنهایمر را از سایر فیلم های نولان متمایز و آن را انتخابی مناسب برای اهدای دو جایزه اصلی آکادمی اسکار می کند. 

 

اول: آکادمی اسکار شیفته و دلباخته‌ی روایت کلاسیک است، همان مدل فیلم‌نامه نویسی ‌ایی که در کتاب سید فیلد به دانشجویان سینما می‌آموزند. داستان خطی، تک قهرمان، و بدون پیچیدگی‌های روایی. اوپنهایمر نولان کوچکترین پیچیدگی‌‌ایی ندارد. از دوران دانشجویی اوپنهایمر شروع می‌شود و کاملا خطی به دریافت مدالش ختم. نولان این مرحله را عبور می‌کند.

دوم: آکادمی اسکار مخصوصا از سال ۲۰۱۰ به فیلم های خاصی جایزه بهترین فیلم را داده. وقتی با دقت نگاه می‌کنیم اکثر فیلم‌هایی که در چهارده سال اخیر جایزه‌ی بهترین فیلم را گرفته اند یا بر کوس ملی‌گرایی و رویای آمریکایی کوبیده اند یا به نحوی تفکرات مقبول حاکمیت آمریکا مانند کاپیتالیسم، کوییریسم (همجنس‌گرایی)، یهودیت و مسائل مربوط به هولوکاست و... را ستایش کرده اند. در این مورد هم اوپنهایمر تنها بر اهمیت ساختن بمب در رقابت با نازی ها و پایان دادن به جنگ تاکید می‌کند، همچنین بارها یهودی بودن اوپنهایمر و حتا کینه‌ی قلبی او از نازی ها و اشاره او به اسارت یهودیان در اردوگاه‌های آلمان ها را می‌بینیم (هولوکاست). در آخر هم فیلم در واقع هیچ اشاره‌هایی به فاجعه‌ی هیروشیما و ناگاساکی نمی‌کند، به غیر از یک عذاب وجدان که این هم در راستای همان ساختن قهرمان از آمریکا و آمریکایی‌هاست. 

سوم: ظاهراً وجود صحنه‌های اروتیک در کسب جوایز اصلی اسکار بی تاثیر نیست. توضیح بیشتری در مورد این بخش نمی‌دهم. 

 

در این نوشته به تحلیل خود فیلم نپرداختم. صرفا در مورد دلایلی صحبت کردم که از نظر من اوپنهایمر جایزه بهترین فیلم اسکار و بهترین کارگردانی را گرفت. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

گناه فرشته، پر زرق و برق اما بی محتوا

گناه فرشته یک بار دیگر ثابت کرد که اولین و مهمترین مسئله در صنعت فیلم سازی فیلمنامه و سپس کارگردانی ست. حالا که مدتی از پخش آخرین قسمت این سریال گذشته می‌خواهم در مورد این که چرا گناه فرشته سریال خوبی نیست صحبت کنم.

اولین مسئله سریال خود حامد عنقاست. هر جا که نام او در تیتراژ باشد با یک سریال یا فیلم سینما پر خرج مواجهیم، پر از لوکیشن های بی مانند، ماشین های آخرین سیستم و بازیگران گران قیمت. او تهیه کننده‌ای خوب برای هر کارگران کاربلد می‌تواند باشد چون حسابی برای فیلم‌ها خرج می‌کند اما مسئله این است که نه نویسنده خوبی‌ست نه کارگردان خوب.

چرا چنین ادعایی می‌کنم؟ به سریال گناه فرشته نگاه کنیم. مهمترین عنصری که در روایت‌گری سریال استفاده شده، ایجاد تعلیق به وسیله‌ی ندادن اطلاعات به مخاطب است. روشی بسیار درست که به شکل بسیار نادرستی در این سریال به کار گرفته شده. چرا؟ چون مانع شناخت صحیح شخصیت‌ها می‌شود. ایجاد تعلیق یک فرآیند کاشت و برداشت می‌طلبد مانند پلان ابتدایی فصل سوم سریال برکینگ بد که با یک خرس عروسکی شناور روی آب شروع می‌شود و ما پایان فصل متوجه می‌شویم که ماجرای آن عروسک چه بوده و حتا در فصل های بعد هم گاها به آن ماجرا اشاره می‌شود. پس استفاده درست از تعلیق می‌تواند راز پیروزی و موفقیت یک سریال باشد اما وقتی درست از آن استفاده نکنیم می‌شود گناه فرشته.

در تمام طول سریال کارگردان طوری به مخاطب القاء می‌کند که فرشته کاملا بی‌گناه است. اما دقیقا در آخرین قسمت متوجه می‌شویم که خیر او واقعا عشیری را کشته! چرا؟ عماد کیست؟ عشیری کیست؟ چرا عشیری همسر عماد را کشت؟ این عماد چرا اینقدر قدرت و نفوذ دارد؟ آنهایی که آخر فیلم عماد را به کشتن دادند کیستند؟ چرا هیچ کدام از شخصیت ها در این سریال تعریف نشده اند تا تکلیف مخاطب با آنها معلوم باشد؟  معلوم نیست عماد چه کاره بوده که این همه پر نفوذ است یا چرا همه از خانواده عشیری بد گویی می‌کنند؟ همسر اول عشیری چرا مرده؟ چرا پسر عشیری فکر می‌کند عشیری عامل مرگ مادرش است؟

حامد عنقا در این سریال هر لحظه مخاطب را شگفت زده می‌کند، مثلا در طول سریال کوچک‌ترین نشانه‌ایی از این که فرشته پسر عشیری را دوست داشته نمی‌بینیم یا این که ارتباطی بین این دو بوده. اما بی دلیل در قسمت ماقبل آخر که به نظر می‌رسد تماما تخیلات فرشته پیش از اعدام است از علاقه‌ی او به پسر عشیری پرده برداری می‌شود! شخصیت مانیا که به نظر می‌رسید شخصیتی مهم در سریال باشد هیچ کمکی به پیش برد سریال نمی‌کند! 

عنقا با ایجاد جلوه های بصری مانند بازیگران نامی، لوکیشن های جذاب و دیدنی، ماشین های بسیار گران قیمت، استفاده از موسیقی های مشهور دنیا که هیچ سنخیتی هم با شخصیت حامد ندارد، استفاده از شعر شعرای بزرگ مانند شاملو که باز هم کاملا بی ربط و بی دلیل است و حتا اقتباسی جلوه دادن سریال که پس از مدتی که معلوم می‌شود ساختگی‌ست از تیتراژ برداشته می‌شود؛ سعی دارد مشکلات بی پایان فیلم نامه را بپوشاند که امکان پذیر نیست. چون همانطور که در ابتدای این نوشته گفتم مهمترین مسئله در سینما اول فیلم نامه‌ی خوب و بعد کارگردانی خوب است‌. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی