۳۵ مطلب با موضوع «تحلیل مسائل اجتماعی» ثبت شده است

انقلاب: خوب یا بد؟

چرا عموم جامعه شناسان، تاریخ دانان و فلاسفه با انقلاب مخالف اند؟ 

این سوال مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول کرده است. با افراد مختلفی در این مورد بحث کردم، مقالات و کتاب های متعددی درمورد انقلاب های مهم تاریخ از جمله انقلاب فرانسه، انقلاب 1917 روسیه، انقلاب اسلامی ایران خواندم و بر اساس این مطالعات فکر می کنم انقلاب ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد. آنهایی که برای مستقل شدن از کشوری استعمارگر صورت گرفته مثل انقلاب آمریکا، هند، کشورهای آمریکای جنوبی و...، دسته دوم انقلاب هایی هستند که برای تغییر اساسی حکومت اتفاق افتاده مثل انقلاب ایران، چین، روسیه و... اما دسته سوم شاید از نظر تخصصی جنبش خوانده شوند اما تاثیر عمیق و گسترده آنها این جنبش ها را هم تراز انقلاب می کند. این جنبش ها یا به دنبال تغییر در نگرش حاکمیت و/یا مردم در مورد بخش یا تمام جامعه هستند یا بدنبال تغییری در حکومت فعلی خود، مانند انقلاب مشروطه ایران یا جنبش سیاه پوستی آمریکا، یا جنبش دانشجویی 1968 فرانسه. 

با توجه به مطالعات من، متخصصان عموما با دسته دوم مخالف‌اند. اما علت چیست؟ تاریخ‌دانان و متخصصان علوم سیاسی معتقد اند از بین بردن کامل یا به اصطلاح سرنگونی یک حکومت و بازپروری یک سیستم جدید می‌تواند خسارت‌بار باشد و به نتیجه‌ای عکس خواسته‌های مردم در زمان شروع انقلاب بینجامد. جامعه شناسان بر این باور اند که بیشتر انقلاب‌های این چنینی به حکومتی دیکتاتور و فاشیسم منجر می‌شود و عموما به نمونه‌های پیشین این نوع انقلاب‌ها اشاره می‌کنند. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه را مثال می‌زنند که منجر به حکومتی فاسد و تک صدا گردید و در آخر هم منجر به فروپاشی شوروی شد یا انقلاب کمونیستی چین که باعث سقوط اقتصادی و سیاسی این کشور شد که تا دهه ۸۰ میلادی ادامه داشت. اما آیا وجه مشترکی بین این انقلاب‌ها وجود دارد؟ به نظر من بله. آنچه بین اغلب انقلاب‌هایی که منجر به سرنگونی کامل حکومت پیشین خود شده اند ایدئولوژیک بودن آنهاست. روسیه، چین، کوبا، ایران همگی انقلاب‌هایی ایدیولوژیک در تاریخ خود داشتند. حالا سوال این جاست که آیا این انقلاب‌ است که خسارت آفریده یا ایدئولوژی پشت پرده آن؟ از نظر من این سوءاستفاده یا سوءبرداشت از ایدیولوژی‌ست که منجر به تغییر مسیر این انقلاب‌ها می‌شود. به عبارت دیگر مقدس و غیر قابل تغییر پنداشتن یک تفکر منجر به فساد آن تفکر می‌گردد. 

در نتیجه از نظر من نمی‌توان خود انقلاب را تقبیح کرد بلکه باید عناصر آن را مورد بررسی قرار داد. آنچه من از مطالعات خود دریافتم این است که انقلاب، سرنگونی و تغییر بنیادین در یک حکومت فاشیسم ایجاد نمی‌کند بلکه ایجاد تقدس در تفکر و سیاست‌های پس از انقلاب، انقلاب را منحرف و منجر به تک صدایی و دیکتاتوری می‌شود. 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

جهان بی‌اخلاق

جهان در حال بی‌اخلاق‌تر شدن است. شاید بگویید غیب گفتی؟ این را که همه می‌دانیم! واقعا می‌دانید؟ می‌دانید بی‌اخلاقی یعنی چه و چه خطراتی دارد؟

بی‌اخلاقی یعنی شرکت‌های بزرگ تکنولوژی مثل گوگل، ماکروسافت، آمازون و... بدون توجه به سرنوشت افراد آنها را اخراج می‌کنند؛ برایشان فرقی ندارد فرد اخراجی باردار باشد یا مهاجری که بدون داشتن کار ویزایش تنها ۶۰ روز اعتبار خواهد داشت آنها تنها به فکر سود شرکت اند. بی‌اخلاقی یعنی دانشجویی که پزشکی می‌خواند چون پولش خوب است، بی‌اخلاقی یعنی کارفرمایی که تا وقتی به کارمندی نیاز دارد، با او به گرمی برخورد می‌کند و به محض تمام شدن کار حتا او را به اتاقش هم راه نمی‌دهد، بی‌اخلاقی یعنی پسری که به مادرش می‌گوید «چرت‌و‌پرت نگو مامان»

نمی‌دانم چرا دنیا این‌ شکلی شده، نمی‌فهمم چرا مردم به هم احترام نمی‌گذارند، درد یکدیگر را نمی‌بینند، حال هم را نمی‌پرسند، دل برای هم نمی‌سوزاندند. انسانیت و اخلاق با شیب تندی رو به زوال است و هیچ‌کس این خطر بزرگ را گوشزد نمی‌کند. چند نفر را می‌شناسید که وقتی می‌بینند کسی آشغال روی زمین می‌ریزد آن را بردارند و در سطل آشغال بیندازند؟ چند نفر را می‌شناسید که اگر شرایط تقلب در امتحان برایشان وجود داشته باشد تقلب نکنند؟ چند نفر را می‌شناسید که سعی می‌کنند کم‌تر دروغ بگویند؟

انگار این موضوعات اهمیت خود را از دست داده، بسیاری انگار فقط به پول و سرمایه می‌اندیشند و حتا حاضر نیستند به ارزش‌های اخلاقی فکر کنند. چه برسد به ایستادن در مقابل بی‌اخلاقی ها.  اکثریت می‌گوید به من چه مربوط؟ من که دروغ نمی‌گویم! من که ظلم نمی‌کنم! من که دزدی نمی‌کنم! یا می‌گویند به من چه مربوط؟ به من که ظلم نشده! از من که دزدی نکرده اند! به من که دروغ نگفته اند! جهان پر از «من»هایی شده که نمی‌فهمند که اگر «ما» از بین برود، «من» هم وجود نخواهد داشت. 

ما باید به اطرافمان نگاه کنیم، به دیگران و شرایطشان فکر کنیم، در تصمیماتمان (مخصوصا اگر در جایگاهی هستیم که تصمیممان روی دیگران تاثیر گذار است) دیگران هم در نظر بگیریم. باید حواسمان بیشتر به هم باشد.

۲ ۱ ۱ دیدگاه

به فرزندان خود نترسیدن را بیاموزیم

شاید دخترش پنج یا شش ساله بود، بغلش کرد و به او گفت: من مطمئنم می‌تونی 

قرار بود با اسکیت‌بُرد از چند مانع عبور کند. 

دختر گفت: ولی من می‌ترسم بابا 

پدر گفت: خب ما همیشه چکار می‌کنیم؟ با ترس انجامش می‌دیم.

دختر به سمت مانع‌ها حرکت و از آنها عبور کرد، همه‌ی کسانی که آنجا بودند برایش کف زدند و هورا کشیدند.

 

جذابیت این مکالمه در این است که پدر نمی‌گوید: "نترس بابا ترس نداره که". به فرزندش یاد می‌دهد که ترس طبیعی‌ست و با وجود ترسی که درون‌ات وجود دارد باید حرکت کنی، ترس را باید ببینی اما از آن نترسی و به سوی‌اش بدوی.  

۱ ۰ ۰ دیدگاه

حماقت محض: باز هم اینترنت را قطع کردند

مگر می‌شود یک حکومت در این حد ناکارآمد و بی‌تدبیر باشد؟ مگر می‌شود باز هم از روشی که نتیجه‌ای جز ضرر مالی بسیار زیاد آن هم در شرایطی که دولت کسری بودجه دارد استفاده کند؟

حکومت به جنون رسیده، اما هنوز هم حاکم فکر می‌کند پیروز است!

۰ ۰ ۴ دیدگاه

ساعتی ۱.۵ میلیون دلار ضرر مالی قطع اینترنت

هر ساعت قطعی اینترنت ۱.۵ میلیون دلار ضرر مالی برای کشور دارد 

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

مردم شعور ندارند

 

چهل دانشجوی دستگیر شدند، می‌دانید که دانشجویان دانشگاه شریف همه دچار زوال عقل اند مثل مهران مدیری 

دانشجویان دانشگاه اصفهان هم همگی تحت تأثیر رسانه‌های بیگانه اند و هیپنوتیزم شده بودند. 

بقیه معترضین هم همه دهه هشتادی اند که چون اسباب‌بازی‌شان (بازی‌های آنلاین) را ازشان گرفتند ریختند بیرون. 

اساتید دانشگاهی هم که به کلاس نمی‌روند طمع حقوق بیشتر دارند 

هر کس که معترض است عقل و شعور ندارد و چشمشان به دهان آمریکا و انگلیس و بقیه کشور‌های غربی‌ست 

۲ ۰ ۱ دیدگاه

موضوع اینترنت: تحلیل یک اشتباه استراتژیک

یکی دیگر از اشتباه‌های استراتژیک حکومت محدود کردن اینترنت بوده و هست. البته که طبق مباحثی‌ که پیش‌تر گفته بودم حکومت از هر روشی برای دفاع از موجودیت خود استفاده می‌کند و این را حق خود می‌داند چرا که معتقد است که عاملان بیرونی در حال تغذیه و تشویق معترضین هستند. باز هم همان‌طور که گفتم آنچه حکومت می‌گوید کاملا درست است و رسانه‌های خارج از ایران مسلما ساکت نمی‌نشینند اما مسئله پیامد‌های این رفتار است. 

 

اینترنت یکی از مهم‌ترین مسیر‌ها برای بیان تفکرات مختلف است. افراد با جهان‌بینی‌های متفاوت نظرات خود را آزادانه با یک‌دیگر رد و بدل می‌کنند و بدین وسیله نکات قوت و ضعف دیدگاه‌های خود را در می‌یابند. حکومت این ویژگی اینترنت را با منافع خود متضاد می‌بیند. نظام به هدایت کردن خط فکری مردم باور دارد و معتقد است این وظیفه‌ی حکومت است که جهان فکری جامعه را مطابق آنچه خود درست می‌پندارد تنظیم کند و برای این منظور دست به هر کاری می‌زند. روزنامه‌‌ها و مجلات را می‌بندد، مانع چاپ و پخش کتاب‌ها می‌شود، سایت‌ها را فیلتر می‌کند، فیلم‌ها را توقیف می‌کند و در آخر اینترنت را می‌بندد که مبادا در جامعه‌ی ایران چند صدایی به وجود آید. در حالی که به وجود آمدن چند صدایی ( به معنای توانایی بیان تفکرات مختلف در جامعه) نه تنها تهدیدی برای حکومت نیست بلکه باعث پویایی و بالندگی آن می‌شود. دولت‌مردان با شنیدن صداها و نظرات مختلف می‌توانند نقص‌های خود را پیدا و در جهت رفع عیوب خود اقدام نماید. جلوگیری از ایجاد چندصدایی در کشور باعث پوشیده شدن ایرادات حکومت می‌شود و در نهاید به زوال نظام می‌انجامد. 

 

محدودیت اینترنت با ایجاد تاخیر در تبادل اطلاعات به صورت موقت می‌تواند تاثیر گذار باشد اما مسئله را حل نمی‌کند. حکومت وقتی با خشم مردم مواجه می‌شود باید راه‌حلی برای آرام کردن آن بیابد. نظام باید با شنیدن صدای مردم در جهت رفع مشکلات آنها بر آید نه این که مهم‌ترین راه ابراز نظر مردم را از آنها بگیرد. قطع اینترنت در اتفاقات اخیر مانند ریختن بنزین بر روی آتش باعث گُر گرفتن خشم مردم شد و به آنچه در حال حاضر می‌بینیم انجامید.

۰ ۱ ۰ دیدگاه

دیگر از امام حسین نگویید

حسین نماد آزادگی و مبارزه با ظلم بوده، هست و خواهد بود. 

آنهایی که مقابل ظلم آشکار نمی‌ایستند، نام او را بر زبان نیاورند. 

خدا این کشور را از شر دروغ، ریا و بزدلی برهاند. 

 

۱ ۴ ۱ دیدگاه

طبیعت اعتراض

در پست امروز روی سخنم با آن دسته از افرادی‌ست که با خشونت در اعتراض مخالف اند. 

 

دوستان عزیز کسی که قدرتمند است اصولا مقابل مخالف خود موضع می‌گیرد. وقتی ما با یک تفکر بسته رو‌به‌رو هستیم که به عناصر درون خود هم رحم نمی‌کند پس نباید انتظار داشت که سرکوب نکند. پس رفتار حکومت کاملا طبیعی‌ست او می‌خواهد از موجودیت خود دفاع کند. حالا فرض کنید در شرکتی کار می‌کنید و در جلسه‌ای به مدیرعامل در مورد نکته‌ای تذکر می‌دهید و انتقادی می‌کنید، او به شما توهین می‌کند، شما را تحقیر می‌کند و شما را نفوذی شرکت رقیب می‌خواند. چه می‌کنید؟ مسلما خشمگین می‌شوید. حالا فرض کنید این اتفاق بارها و بارها رخ دهد. سر هر مسئله‌ای از قوانین و سیاست‌های حاکم بر شرکت گرفته تا حق و حقوق خودتان که با مدیر عامل صحبت می‌کنید او با شما همان رفتار را دارد حتا از نگهبانی شرکت هم می‌خواهد بیایند و شما را با خشونت از دفتر اش بیرون کنند. چه می‌کنید؟ معلوم است عصبانی می‌شوید، خسته می‌شوید، و شما هم خشونت به خرج می‌دهید. اگر این مثال را به اعتراضات ایران بست دهیم می‌توان نتیجه گرفت که خشم و رفتار همراه با خشونت معترض هم طبیعی‌ست چرا که همواره تحقیر شده و هیچ‌گاه به خواسته‌هایش نرسیده.

 

خشونت در اعتراض‌هایی که معترض به خواسته‌اش می‌رسد هم وجود دارد مثل جریان Black lives matter چه رسد به اعتراضات ایران که عموما نه تنها به خواسته‌های معترض گوش داده نمی‌شود بلکه به کلی موضوع مورد اعتراض انکار می‌گردد. 

۰ ۴ ۰ دیدگاه

قطعا رسانه‌های خارجی هیزم در آتش می‌ریزند اما...

هیچ شکی در این نیست که رسانه‌های خارجی هیزم در آتش می‌ریزند اما چه کسی هیزم را به دست آنها می‌دهد؟

به نظر من سوء مدیریت و سوءرفتار حاکم بر حکومت به رسانه‌ها خوراک می‌دهد. وقتی درست برخورد شود، درست مدیریت شود، نه آتشی خواهد بود نه هیزمی.

 

من همیشه در تمام بحث‌هایم از تفکر طرف مقابل وام می‌گیرم و با منطق خودشان، ثابت می‌کنم که مسیرشان اشتباه است. اسلام هفت شرط برای امر به معروف و نهی از منکر تعریف کرده و بر این موضوع تاکید دارد که در صورت عدم حصول اطمینان از وجود هر هفت شرط انجام امر به معروف و نهی از منکر نه تنها خطاست بلکه می‌تواند اثر معکوس داشته باشد. آن هفت شرط را حتا در کتاب‌های دینی مدرسه هم می‌توانید پیدا کنید پس به تکرار مکررات نمی‌پردازم، نوع رفتار گشت ارشاد هیچ یک از این شرایط را ندارد. مامورین این مجموعه آموزش ندیدند جدای از تصاویر منتشر شده در رسانه‌ها، نگارنده خود بارها شاهد رفتار‌هایی از مامورین گشت ارشاد بوده که نه تنها دور از شأن اسلام که زننده و به دور از ادب بوده‌است. 

 

بسیاری از کارشناسان روانشناسی تربیتی در مورد خطرات وجود گشت ارشاد و نوع رفتار آن به حکومت هشدار داده بودند اما متأسفانه حکومت به سوءرفتار خود ادامه داده و حاصل این رفتار‌های حکومت شده اتفاق‌هایی که دارد می‌افتد. 

 

حکومت اصرار دارد به مسیر اشتباه خود ادامه دهد و به هیچ عنوان حاضر نیست بپذیرد این رفتار‌ها و سیاست‌های غلط اوست که باعث چنین جنجال‌هایی می‌شود. همان طور که پیش‌تر گفتم نمی‌شود مقصر را دیگران دانست رجوع به خود گاهی حیاتی‌ست. 

 

۱ ۳ ۱ دیدگاه

آنها که خود را به خواب زده‌اند

از قدیم گفته‌اند اول سوزنی به خود بزن بعد جوالدوزی به دیگران. 

 

تا کی می‌خواهند بگویند فتنه‌ی دشمن است؟ 

تا کی می‌خواهند بگویند فریب خورده‌اید؟ 

تا کی می‌خواهند با مظلوم‌نمایی بگویند فلان مأمور شریف نیروی انتظامی را زدند و نگویند همان مأمور چند نفر را زده؟ 

تا کی می‌خواهند مردم را وقتی به ضررشان رفتار می‌کنند «برهم‌زنندگان نظم عمومی» خطاب کنند و همان مردم‌ را «شریف و وظیفه‌شناس» وقتی به نفع‌شان رفتار می‌کنند؟  

تا کی سرشان را می‌خواهند در برف کنند و نبینند؟ 

 

آقایان و خانم‌ها، آن‌هایی که به هر طریقی به نظام حاکم ایمان دارید، شاید بد نباشد به تاریخ چهل و چند ساله حکومت خود بنگرید، ببینید که چه کسانی به شما هشدار دادن، کسانی که از بنیانگذاران همین حکومت بودند، طالقانی‌ها (حرف‌هایش را نادیده گرفتید)، منتظری‌ها (ساده‌لوح خطابش کردید)، موسوی‌ها (فنته‌گر خواندیدش) و هزاران نمونه که خود بهتر از من میشناسید. باور کنید هر کسی که اشتباه‌های شما را گوش‌زد می‌کند دشمن نیست. باور کنید هر چه انکار کنید، نادیده بگیرید و سرکوب کنید، به حل ماجرا کمک نخواهد کرد. اصرار بر مسیر اشتباه شما را به هدف نخواهد رساند. مردم را ببینید. آنها را فریب‌خورده و ساده‌لوح خطاب نکنید. کنارشان بنشینید و حرف آنها را بشنوید. 

 

مردم ایران را دوست دارند. مردم وطن‌پرست‌اند، مردم شرافت‌مند‌اند، مردم صبور اند، مردم بافرهنگ‌اند، مردم فهیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، به آنها پشت نکنید. 

 

۱ ۵ ۲ دیدگاه

اسارت: مقدمه

بعضی آدم‌ها اسیر محبت‌اند، بعضی اسیر عشق، بعضی هم اسیر پول و قدرت و...

اسارت واژه‌ی غریبی‌ست که دلم می‌خواهد اگر فرصت‌اش پیش آید درمورد آن مفصل بنویسم. 

 

ادامه دارد ...

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر این آخرین باری باشه که ...

این روز‌ها همه‌اش به این جمله فکر می‌کنم: «اگر این آخرین باری باشه که... »

خیلی وقت‌ها لحظه‌هایی در زندگی هست که واقعا درک‌اش نمی‌کنیم، حسش نمی‌کنیم، می‌گذاریم بگذرند و چرا؟ شاید آن آخرین بار باشد چرا استفاده نمی‌کنیم از لحظات؟ چرا لذت نمی‌بریم از لحظات با هم بودن؟ چرا به طعم بستنی که داریم می‌خوریم فکر نمی‌کنیم؟ چرا باور نمی‌کنیم که این شاید آخرین بستنی زندگی ما باشد؟

وقتی به این باور برسید که این شاید آخرین بار باشد، دنیا برای شما  عوض می‌شود. وقتی مادرتان را می‌بینید از ته قلبتان به او محبت خواهید کرد چون شاید آخرین بار باشد که می‌بینیدش، وقتی کاری به شما واگذار می‌شود سعی می‌کنید به بهترین شکل انجام‌اش بدهید چون شاید آخرین مسئولیت زندگی‌تان باشد، به غذایی که می‌خورید بیشتر فکر خواهید کرد و مزه‌اش را بهتر حس می‌کنید چون ممکن است این آخرین بار باشد که آن غذا را می‌خورید. شاید در لحظه زندگی کردن بهترین روش زندگی کردن باشد نه؟ 

۰ ۰ ۱ دیدگاه

گاهی پدر و مادر‌ها هیولا می‌شوند

روزی پدر و مادرش از او حلالیت خواهند خواست به خاطر کاری که کردند و دلی که شکستند. 

 

دیالوگ یکی از سریال‌های آبکی تلویزیون که خیلی برام جالب بود: 

- دنیا پر از پدر و مادرای مهربونیه که به دیگران ظلم می‌کنن 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

جامعه‌ی بیمار ما

پیش‌تر گفته‌بودم که می‌خواهم درمورد دین ناباوری و اسلام‌ستیزی که به شکل نامحسوس و زیرزمینی در جامعه‌ی ایران و به خصوص در قشر ضعیف جامعه رو به گسترش است صحبت کنم. این پدیده بسیار خطرناک‌تر از پاندمی کرونا است چرا که منجر به فروپاشی تدریجی جامعه خواهد شد اما علت به وجود آمدن این اتفاق چیست؟ چرا حاضر به پذیرش این موضوع نیستیم که به شکل روز افزونی اخلاق در جامعه‌ی ایرانی رو به زوال است؟ چه چیز عامل از بین رفتن آن خوش‌رفتاری‌هایی شده که پیش‌تر در جامعه بیش‌تر می‌دیدیم؟ چه چیز باعث می‌شود مردمی که چهل و اندی سال پیش به خاطر دین، اخلاق، ایدئولوژی حکومت را تغییر داد اند حالا خود بر طبل بی‌دینی و حتا بی‌اخلاقی (غیر مستقیم) می‌کوبند؟ 

پسر بچه‌ای را فرض کنید که از کودکی پدر و مادرش در پاسخ به خواسته‌هایش مدام به او وعده داده باشند. دختری که هر روز به او گفته‌اند اگر این کار را بکنی برایت باربی می‌خریم، پسری که برای رسیدن به دوچرخه یا هر چیزی که می‌خواسته ساعت‌ها کاری که والدین‌اش به او دیکته کرده بودند انجام می‌داده و در نهایت هیچی نه دوچرخه‌ای نه عروسکی هیچی. کودک با وعده‌ها بزرگ می‌شود و مدام بی‌اعتمادتر نسبت به والدین. 

این کودک جامعه فعلی ماست و والدینش نظام حاکم بر آن. جامعه‌ی امروز ما انقدر وعده‌ی پوچ شنیده که دیگر کوچکترین اعتمادی به وعده دهنده ندارد و هر چیزی که از جانب او به سویش روانه می‌شود را پس می‌زند. دین هم از این موضوع مستثنی نیست. بیایید صادق باشیم عمده‌ی مردم دین را وراثتی پذیرفتند و هیچ مطالعه‌ای روی آن ندارند و بدان‌چه می‌بینند کفایت می‌کنند. حال وقتی جامعه می‌بیند که حاکم دینی به قول حافظ «چون به خلوت می‌رود آن کار دیگر می‌کند» به دین و اسلام هم شک می‌کند و پس از مدتی به آن نیز بی‌اعتماد و در نهایت بی‌اعتقاد می‌گردد اما مسئله دیگری که در بی‌اعتقادی و دین‌ستیزی مردم تاثیر مستقیم دارد همان‌طور که از محمد (ص) نقل شده فقر است. ایشان می‌فرمایند: «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفراً؛ فقر، به کفر ورزیدن نزدیک است.» جامعه‌ای که به طور فراگیر در آن فقر همه‌گیر شده و حتا تبلیغ می‌شود مسلما به سمت بی‌دینی و بی‌اخلاقی حرکت می‌کند. بر هیچ‌کس پوشیده نیست که فقر از عدم مدیریت صحیح منتج می‌شود‌. 

در نتیجه به نظر می‌رسد رفتار‌های غلط حکومت، تصمیمات نادرست او و عدم مدیریت‌اش باعث شده که نه تنها به هدف‌اش که ساخت جامعه‌ای دینی بوده نرسیده، بلکه جامعه‌ای که به دین و مذهب پیش‌تر احترام می‌گذاشت را به دین‌ستیزانی بی‌اعتقاد تبدیل کرده‌است. 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

همه چیز دست خود ماست

با گوشت و پوست خود تجربه کرده‌ام و می‌خواهم این تجربه را با شما به اشتراک بگذارم. 

هر اتفاقی (چه خوب چه بد) برایمان افتاد، ریشه در خود ما دارد. مولانا هم می‌گوید: بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست/از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی.

شاید بهتر باشد منظورم را دقیق‌تر بگویم؛ وقتی مثلا در امتحانی نمره‌ی خوبی کسب نمی‌کنیم، نباید گفت امتحان سخت بود. ماهیت امتحان همین است، باید سخت باشد چون ابزاری برای محک زدن ماست. این ماییم که باید خودمان را برای همه‌ی شرایط آماده کنیم، این ماییم که باید همه‌ی احتمالات ممکن را در نظر بگیریم، این ماییم که باید سعی کنیم به چیزی که می‌خواهیم برسیم.

امتحان یک مثال ساده بود. این موضوع به همه‌ی جوانب زندگی قابل بست است. می‌دانم، می‌توان گفت خیر، خیلی از مسائل اجباری‌ست؛ جبر جغرافیا، زمان، ایدئولوژی و... آن‌ها را به ما تحمیل می‌کند اما سوال من این است که آیا طرز برخورد ما با این جبر‌ها هم تعیین شده است؟ این که ما چطور آن‌ها را مدیریت می‌کنیم هم به ما تحمیل شده؟ به نظر من خیر. این‌ در اختیار من است. کنشی که اتفاق می‌افتد را من تعیین نمی‌کنم اما واکنش را چطور؟ واکنش در اختیار من نیست؟ 

وقتی اتفاقی در زندگی ما افتاد اول باید خودمان را مدیریت کنیم، بعد باید ببینیم چطور باید با آن اتفاق مواجه بشویم و در مقابل‌اش واکنش نشان دهیم. این موضوع در کار‌های گروهی و سایر مواردی که خواسته‌ی ما به نوعی به تصمیم، خواست، نظر و اراده‌ دیگران هم وابسته است و به نوعی در وقوع‌اش دیگران هم موثراند بسیار بیشتر نمود پیدا می‌کند. ما باید دیگران، شرایطشان، نگاهشان، جهان‌بینی‌شان و رویکردشان را ببینیم و منعطف عمل کنیم در این شرایط اگر سایرین در نظر گرفته نشوند محکوم به شکست خواهیم بود و این شکست به آن‌ها ارتباطی ندارد، چون این ما بوده‌ایم که بدون در نظر گرفتن آن‌ها بر خواسته‌ی خودمان تاکید کرده‌ایم. 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

سر بزنگاه

شاید این ماجرا برای شما هم اتفاق افتاده باشد: 

دوستی داشتم که هر وقت مرا می‌دید می‌گفت هر وقت خواستی بروی شهر ما بگو من بهت کلید بدهم برو خانه من. اصلا هم تعارف نکن. 

یک بار من برایم کاری پیش آمد که دقیقاً باید می‌رفتم به همان شهر 

زنگ زدم به آن دوست و موضوع را گفتم و دیدم بهانه می‌آورد که فلان و بیسال من هم چیزی نگفتم تشکر کردم و خداحافظی 

خیلی‌ها طبل توخالی اند. از دور صدایشان زیباست به عمل که می‌رسند ...

مراقب طبل‌های توخالی باشیم. 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

گاهی لازم نیست ادامه دهید

یکی از همکارها بی‌مقدمه گفت: این‌ها عقب نشینی کردن

مدیر گفت: آره رویترز هم نوشته بود. 

همکارم ادامه داد: اما فارس نوشته طرف اروپایی عقب نشینی کرده. 

مدیر شانه بالا انداخت 

من گفتم هر طرف خبر را طوری می‌نویسد که خودش دوست دارد.

بعد همه برگشتیم سرکار خودمان انگار که هیچ صحبتی نشده 

همین قدر بی‌تفاوت 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

بی شعوری!

قصد توهین ندارم  اما گاهی وقت ها اتفاق هایی اطرافم می بینم که هیچ توجیهی جز بی شعوری ندارد و مرا به این نتیجه می رساند که ما ایرانی ها چقدر بی شعوریم.

به اطراف خود نگاه کنید و رفتار هایی که از مردم سر می زند را با دقت بیشتری ببینید. مثلا سوار تاکسی شدم. کمربند ایمنی راننده توجه ام را جلب کرد. با خودم گفتم چرا اینقدر شل و وارفته است. بیشتر که دقت کردم دیدم کمربند فقط روی اوست و به هیچ چیز وصل نیست یعنی آقا صرفا نمی خواهد جریمه شود. خب این آدم اگر بیشعور نیست پس چیست؟

یا خود من زمان دانشجویی و دانش آموزی چقدر تقلب می کردم و از آن بدتر چقدر تقلب می رساندم! تقلب کردن بی شعوری محض است. تقلب رساندن از آن هم محض تر :) 

کار به راننده و دانشجو و... ختم نمی شود مشکل بی شعوری ما ملت همیشه در صحنه خیلی خیلی بیشتر از این حرف هاست. به رسانه ها، روزنامه ها، مجلات نگاه کنید. یعنی مجموعه های فرهنگی و مذهبی ما از همه بی شعور تر اند. تیتر روزنامه ها را که می خوانی هر کدام یک خبر واحد را طوری تیتر می زنند که به نفع خودشان و گروه و حزب خودشان باشد. آرمان، وطن امروز، کیهان، نه دی، اعتماد، آفتاب یزد و... یکی از یکی بد تر اند. همه از هم بی شعور تر. تیتر های کیهان و نه دی را در طول سه سال اخیر فقط بخوانید و با تیتر های همین روزنامه ها در سالهایی که دولت قبل روی کار بود مقایسه کنید حالا همین کار را با آرمان و اعتماد و... انجام دهید. عذر می خواهم اما رسما جراید ایران مردم کشور خود را مشتی گاو و گوسفند فرض می کنند. حالا به تلوزیون نگاه کنید؟ رسانه ای که باید نگاهی بی طرف داشته باشد کاملا مقرضانه عمل می کند. رفتار های ضد و نقیض این رسانه در زمان های مختلف را نگاه کنید. زمان انتخابات مصاحبه هایی که از مردم می گیرد را ببینید. انصافا تلوزیون ما بی شعور نیست؟! 

مجلات را نگاه کنید، صرفا برای این که تیراژ مجله را بالا ببرند. با فونت خیلی بزرگ روی جلد می نویسد  قتل ظریف. مردم ما هم که ماشاءالله حاضر نیستند دو دقیقه بایستند اول درست بخوانند بعد بخرند. مجله را می خرد صفحه مربوطه را باز می کند می بیند : ای بابا؛ یخ کنی! ، درباره ی مرگ یک خانم در ایالت ایلینویز آمریکاست که قاتل او را با ظرافت خاصی کشته! این کار نه شوخی خوبی ست. نه اصلا بامزه است. این فقط نشانه بی شعوری ست. 

نمونه دیگر، من سالهاست پیش آرایشگری موهایم را کوتاه می کنم که در تمام زمینه های دنیا حرف می زند و صاحب نظر است. از فیزیک هسته ای بگیر تا سیاست و موسیقی و فلسفه!!!. چنان جدی درباره چیز هایی حرف می زند که فکر نمی کنم حتا سی ثانیه هم درباره ی آنها مطالعه داشته که انگار در آن زمینه دکترا دارد. چند روز پیش که آنجا بودم نمی دانم چه شد بحث به موسیقی رسید. آقای آرایشگر شروع کرد درباره ی یک سبک موسیقی صحبت کردن وسط های حرف فهمیدم موسیقی JAZZ را با راک اشتباه گرفته. ایرادی ندارد تا اینجا، ایراد از آن جایی شروع می شود که اصرار دارد که "تو می خوای به من یاد بدی!، من خودم ختم این حرف هام" و... خب این بی شعوری نیست!؟ چرا در مورد چیزی که نمی دانیم حرف می زنیم. 

بی شعوری در ملت ما ریشه ای عمیق دارد. امیدوارم به این موضوع آگاه شویم و کمی کنترلش کنیم. 

 

+ امیدوارم ناراحتتان نکرده باشم، طولانی بودن متن را به بزرگواری خودتان ببخشید. 

۵ ۰ ۷ دیدگاه

تحلیل یک اتفاق (دکتر احمدی نژاد چطور رئیس جمهور شد)

می دانم این موضوع دیگر جزء تاریخ است. اما تاریخ نیاز به تحلیل دارد. پس این پست سیاسی نیست بلکه تحلیل یک اتفاق است. 

چه اتفاقی افتاد که سال 84 دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور شد. من دقیقا آن انتخابات را به یاد دارم. هشت نفر کاندید بودند که هیچ کدام به اندازه کافی محبوبیت نداشتند. دو نفر را که اصلا همه از قبل باخته می دانستند یکی مهندس مهرعلی زاده یکی هم همین دکتر احمدی نژاد. چرا؟ چون این دو نفر رزومه خیلی قوی نداشتند. مهرعلی زاده مهم ترین سمتش استاندار خراسان بود، احمدی نژاد هم شهردار تهران. تهرانی ها که او را تا حدودی می شناختند می دانستند چندان آش دهان سوزی نیست. اما نام احمدی نژاد برای غیر تهرانی ها تقریبا نا آشنا بود.

یادم می آیند احمدی نژاد در سال 84 کمترین تبلیغات میدانی را میان سایر رقبای خود داشت. او در سخنرانی ها اما دست گذاشت روی پاشنه آشیل ملت یعنی عدالت، معیشت و غیره. وعده می داد که عدالت را به خانه های شما می آورم و... لباس ساده می پوشید، خودمانی حرف می زد و کار های این چنینی. 

اما برگ برنده احمدی نژاد استفاده او از رسانه ملی بود. مسندی که شمقدری برای او ساخت به محبوبیت او افزود. او را در خانه ای محقر، در لباس هایی محقر و با ماشینی قدیمی نشان داد. مردم را تحریک کرد و به آنها قبولاند که احمدی نژاد از دل مردم می آید. کم بودن تبلیغات میدانی او هم به نفعش شد چرا؟ مردم می گفتند پول کافی برای تبلیغات نداشته. 

از طرفی رقبای او هر چند بعضا مطرح بودند مثل هاشمی، معین، رضایی (تا حدی)، قالیباف (تا حدی)، کروبی، لاریجانی. اما واقعا محبوبیت چندانی نداشتند و از بعضی از افراد فوق مردم، آن زمان دل خوشی هم نداشتند. پس احمدی نژاد، یک نام ناآشنا با وعده های خود یکی یکی از این رقیب ها پیشی گرفت. 

علاوه بر این دکتر احمدی نژاد از رای افراد فرو دست با دادن وعده بهتر شدن معیشت هم استفاده کرد. از آنجایی که او نسبت به باقی افراد نام برده کمتر شناخته شده بود مردم با خود گفتند شاید راست می گوید، شاید واقعا به حرف هایش عمل کند. پس به او رای دادند. 

وقتی انتخابات به دور دوم کشیده شد آن هم بین احمدی نژاد و هاشمی، مردم احمدی نژاد را انتخاب کردند. چرا؟ چون خیلی ها آن زمان هاشمی را اکبر شاه می نامیدند (هنوز هم می نامند)، او را خائن، مال مردم خور و... می دانستند. اما احمدی نژاد یک چهره تازه بود، ظاهرا از دل مردم، ظاهرا ساده و خاکی. مردم برای این که هاشمی رئیس جمهور نشود به احمدی نژاد رای دادند. یعنی رای آنها از روی شناخت نبود، صرفا به خاطر نفرت آنها از هاشمی بود.

احمدی نژاد رئیس جمهور شد. او همان روز اول در مراسم سوگند رئیس جمهور در مجلس نشان داد که چه کسی است. وقتی دکتر حداد عادل یکی یکی مسئولیت های رئیس جمهور را خواند و نوبت به امضا رسید. احمدی نژاد گفت: امضاش سخته و بلافاصله حداد عادل گفت: عمل بهش هم سخته. 

شاید بگوید خوب این که یک جمله ی ساده است اما من می گویم نه وقتی کسی خود را لایق رسیدن به یک مقام می دانسته حتما از مسئولیت ها و سنگنی آنها آگاه بوده و می دانسته که از پسش بر می آید و گرنه هرگز خود را برای تصدی این مقام داوطلب نمی کرد. وقتی امضا کردن و دریافت مسئولیت برای آقای احمدی نژاد سخت بوده پس شاید اصلا توقع نداشته که روزی چنین بار سنگینی را به دستان او بدهند. 

پس به نظر من انتخاب احمدی نژاد به دلایل زیر بود: 

1. نبود چهره ی شاخص و محبوب میان کاندیدا ها. 

2. نا آشنا بودن احمدی نژاد. در نتیجه او می توانست آن طور که خود می خواست خود را به مردم معرفی کند.

3. داشتن یک تیم رسانه ای قوی که احمدی نژاد را فردی پاک، صادق، ساده زیست و مردمی نشان دادند. 

4. به دور دوم کشیده شدن انتخابات بین او و هاشمی رفسنجانی و انزجار مردم از هاشمی.  

+ نظرات بدون تایید نشان داده می شود.

۲ ۰ ۵ دیدگاه

آمریکا

ساعت فکر کنم دو یا دو و نیم ظهر بود، تا شروع کلاس بعدی یک ساعتی وقت داشتم. رفتم سلف یک ساندویچ خوردم و بعد رفتم نمازخانه. یکی از بچه ها دراز کشیده بود گوشه ی نمازخانه. رفتم پیشش. بعد از سلام و احوال پرسی و حرف های همیشگی دانشجویی بی مقدمه از من پرسید : اگه خدا بهت می گفت دوست داری کجا به دنیا بیای چی می گفتی؟ 

من بلافاصله گفتم: قطعا آمریکا 

او که پسر مذهبی بود گفت: تو غرب زده ای، اصلا خوشم نیومد، فکر نمی کردم این جوری باشی. کثیف تر از آمریکا وجود نداره، آمریکایی ها بودن که...

زدم وسط حرفش گفتم: آروم آروم ... پیاده شو با هم بریم. معلومه فرهنگ آمریکایی رو نمی شناسی. آمریکایی ها ذاتا ماجراجو اند، به شدت سخت کوش اند، ناامیدی تو کارشون نیست. به اطرافت نگاه کن اکثر چیزهایی که داری ازشون استفاده می کنی اولین بار تو آمریکا ساخته شده، از لامپ و آسانسور و پله برقی بگیر تا سس مایونز و موبایل و لپ تاپو اینترنت. آمریکا تنها کشور کاملا مستقله و تقریبا وابسطه به هیچ کشور نیست. آمریکا تنها کشوریه که آدم های مختلف با فرهنگ های متفاوت کنار هم دارن زندگی می کنن. یک کشور که فرهنگ تمام دنیا رو به ارث برده. می گی آمریکا جنایت کاره خب مگه ما ایرانی ها پسر پیغمبریم برو تاریخ ایران رو بخون ببین ایرانی ها چقدر جنایت کردن. همه ی کشور ها خون ریزی کردن، فقط که آمریکا نیست؛ ایران، ژاپن، عربستان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، بریتانیا، هند همه ی کشور ها تو تاریخشون خون ریزی و جنایت وجود داره. 

گفت: اما الان ... 

باز زدم وسط حرفش و گفتم: آمریکا قدرت داره. همه ی کشور ها زمانی که قدرت دارن زور می گن، این مهمترین خصلت قدرته

گفت: کوروش کجا زور گفته؟ 

گفتم: نمی دونم کوروش زور گفته یانه چون اطلاعاتی که ما از کوروش داریم واقعا کمه، اما هخامنشیان کل آتن رو آتش زدن. این جنایت نیست؟ 

گفت: چرا هست. 

گفتم: بفرما ...  ژاپنی ها کلی کره ای کشتن، چینی ها کلی تبتی کشتن، ایرانی ها کلی هندی و ترک و عرب کشتن، عرب ها کلی ایرانی و ترک و اسپانیایی کشتن. تاریخ بشر پر از جنگ و خون ریزی و جنایته. فکر نمی کنم خدا موجودی وحشی تر از انسان خلق کرده باشه. آمریکا جنایت کار نیست انسان جنایتکاره. 

حرفی نزد 

من هم قامت بستم.

۴ ۰ ۱۵ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی