۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیعه» ثبت شده است

تعریف ارزش

تعریف من از ارزش تعریفی است که حسین در واقعه عاشورا به من آموخت روزی که برای آنچه بدان اعتقاد داشت جنگید و هر چه داشت به پای اعتقادش ریخت.

حسینی واقعی بودن تاوان دارد، سخت است، از هر کسی بر نمی‌آید. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

راه حسین را ادامه می‌دهیم

یادمان باشد:

 

ذات بد نیکو نگردد زان که بنیادش بد است 

منسوب به سعدی

 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

سیدالشهدا، مظلوم ترین موجود دنیا.

فکر می کنم سیدالشهدا از هر موجودی که خداوند آفریده مظلوم تر اند. 

نمی دانم به گوش شما هم رسیده یا نه؛ بعضی ها می گوید این عزاداری ها چیست؟ این همه بریز بپاش برای چیست؟ البته این حرف ها تازه نیست خیلی وقت است که این حرف ها را می زنند! اول می خواهم درباره ی این حرف بزنم که چرا عزاداری می کنیم؟ عزاداری برای مرگ امام حسین نیست! گریه کردن برای مرگ ابوالفضل نیست؟ عزاداری برای یادآوری ست. برای این که یادمان باشد کسی بوده قبل تر ها که برای هدف اش، برای اعتقادش، همه چیزاش را داد. گریه نه برای حسین که برای بیچارگی خودمان است.

این فلسفه واقعی عزاداری ست. 

اما...

 حالا چرا می گویم ایشان مظلوم ترین موجود دنیا اند؟ چون این بزرگوار همه  چیزشان را دادند در راه انسانیت، اما بعضی ها ناله می زنند گوشواره ی  رقیه!!  ایشان برای عدالت و ایمان جلوی هزاران نفر ایستادند تا بگوید اگر  مطمئنی  هدفت درست است برایش بجنگ؛ حسین با عاشورا شجاعت،  ایستادگی  برای رسیدن به هدف، ایمان، صبر و استقامت را به ما آموختند،  بعد بعضی ها  برای این که چهار قطره اشک از مردم بگیرند شروع می کنند  به خیال بافی!  عاشورا به جای این که مدرسه باشد شده بنگاه اقتصادی،  منبع درآمد. 

 امام مظلوم است چون از نام ایشان برای پیش برد اهداف سیاسی یشان  استفاده می کنند. امام مظلوم است چون بعضی ها به اسم امام نذری می  دهند که کار وام های میلیادیشان راست و ریست شود. امام مظلوم است  چون او را نفهمیدیم. برای این که برای لب تشنه اش گریه می کنیم، برای  گوش بریده دخترش، برای دست های بریده برادرش! فکر می کنم رضا کیانیان  بود که در برنامه ای داشت خاطره ای از پسرش تعریف می کرد که پسرش در  بچگی از معلمش پرسیده: مگه امام حسین نرفته بهشت، پس برای چی ما  براش گریه می کنیم؟ 

 سوالش خیلی درست است! اما معلم به خاطر این سوال او را از کلاس بیرون انداخته!

 انقدر ظاهر بین نباشیم. چرا فکر می کنیم گریه کردن برای امام حسین ثواب  دارد؟ شاید بهتر باشد این طور این سوال را بپرسم، چرا برای ثواب، برای  امامان گریه می کنیم؟باور کنید گریه بدون تفکر، بدون تزکیه نفس، بدون  آگاهی هیچ فایده ای  ندارد. به فرزندانمان نگویم برو هیئت ثواب دارد. هدف را به آنها بیاموزیم.  حسین را یک قهرمان نشان دهیم نه یک احمق که خودش و زن و بچه اش را  به کشتن داد. الکی ننالیم.

۴ ۰ ۱۲ دیدگاه

نماز

چقدر درباره اش فکر کرده اید؟

چرا ستون دین است؟ چرا می گویند مهمترین بخش دین است؟ چرا پنج بار؟ چرا هفده رکعت؟ چرا سوره ی حمد؟ چرا سوره توحید؟ و هزار سوال دیگر که می توان درباره ی نماز پرسید. 

چرا باید نماز بخوانیم؟ می توانید حرف هایم را دلیل منطقی تصور کنید یا ادعا ها و توهمات یک آدم مذهبی اما این نوشته ها حاصل چند سال فکر کردن و مطالعه و بحث با آدم های مختلف است. اولین بار که از یک نفر پرسیدم چرا نماز می خوانیم به سرعت پاسخ داد برای این که خدا را به خاطر نعمت هاش شکر کنیم. من همان زمان در دلم گفتم این که خیلی مسخره است! مگر خدا به تشکر ماها نیاز دارد که این کار را واجب کرده. شروع کردم به مطالعه و بحث کردن با آدم های مختلف چه اهل دین چه بی دین و فکر کردن درباره ی این موضوع. 

نماز صرفا برای تشکر از خدا نیست. خدا نیازی به تشکر ما ندارد. خدا، خداست. تنها چیزی که در این دنیا ثابت است. این ما هستیم که به نماز و او نیاز مندیم. نماز هر روز به ما یاد آوری می کند که موجودی هست، قوی تر از همه ی قدرت ها که دارد به ما نگاه می کند. ما را می بیند و از ما حمایت می کند. پس من فکر می کنم اولین دلیل برای خواندن نماز برای این است که به ما یادآوری می کند که یکی هست. 

همین دلیل اول باعث ایجاد دلیل دوم می شود. امید. وقتی نماز به ما یاد آور می شود که کسی هست که مراقب ماست امیدمان را در کارها زیاد می کند. به جمله هایی که در نماز می گوییم دقت کنید. به نام خدایی که بخشنده است و بخشش از او سرچشمه می گیرد. حمد و سپاس مخصوص خداوند است. مهربان است و بخشایش گر ... امید از تک تک آیات نمی بارد؟ 

نماز وقت شناسی  را به انسان می آموزد چون شما پنج بار در روز باید انجامش دهی، نماز باعث آرامش قلب می شود چون به شما یادآوری می کند که تنها نیستید. نماز به انسان اعتماد به نفس می دهد چون به او یادآوری می کند که قدرتی هست که او را حمایت می کند. نماز به انسان انگیزه می دهد چون به او یاد آور می شود که خدا دارد تو را می نگرد سعی کن بهترین باشی. نماز باعث شجاعت انسان می شود چون به او یاد آور می شود که خدا قدرت مطلق است و کسی بالاتر از قدرت او نیست. نماز بدی ها را کاهش می دهد باز هم چون به انسان یاد آوری می کند که خدا ناظر ماست.  

همین چند مورد کافیست تا ستون دین شود. اصلا همان ایجاد امید کردن کافیست. مگر مهم تر از امید هم چیزی داریم؟ 

راجع به نماز ساعت ها می توان نوشت اما متن اگر طولانی شود خواننده اش کمتر می شود. :) 

۲ ۰ ۳ دیدگاه

دعای کمیل

آدم هایی که می نشستند و دعای کمیل و ندبه و... را می خواندند درک نمی کردم. با خودم می گفتم تا قرآن هست برای چه این دعا ها را می خوانند و تا به حال هیچ وقت دعا های مفاتیح را نخوانده بودم. (خودم با توجه و دقت به گفته های متن)

دیشب قرار بود بروم برای مراسم شب قدر بیرون، اتفاق هایی افتاد که نشد. با خودم گفتم " تو که جشن کبیر بخون نیستی بشین حداقل دو صفحه قرآن بخون." در خانه ی ما چند تا قرآن هست اما دیشب نمی دانم چرا هیچ کدامشان را پیدا نکردم. بلاجبار مفاتیح برداشتم و فهرستش را باز کردم تا سوره الرحمن را پیدا کنم چشمم خورد به دعای کمیل. کنجکاو شدم ببینم چرا می گویند این دعا زیباست. 

اول این که فکر نمی کنم جز یک معصوم کسی بتواند چنین متنی بنویسد. بعد متن را با دقت که می خوانی می بینی پر از امید است و بیم. چقدر عاشقانه خدا را خطاب میکند. چقدر صادقانه به گناه خود اعتراف و چقدر خاضعانه از خدای خود طلب بخشش می کند. 

بعد از خواندن دعا حس عجیبی داشتم. قابل نوشتن نیست. 

 

 

۳ ۰ ۷ دیدگاه

عزاداری

مدرسه ی راهنمایی که من می رفتم هیئت داشت. مداح هیئت ناظم مدرسه، آقای میم بود. هر پنجشنبه مراسم داشتند. در واقع تمام سال برای او عاشورا بود. هر کس پنج شنبه ها به هیئت آقای میم می رفت ارج و قرب خاصی داشت. آقای میم به شدت تحویلش می گرفت و به اصطلاح نورچشمی هایش آنهایی بودند که پنجشنبه ها و 10 شب محرم می رفتند هیئتش. اگر نورچشمی هایش قوانینی که خودش در مدرسه حاکم کرده بود را رعایت نمی کردند هیچ نمی گفت اما ما که به هیئت نمی رفتیم...

تصمیم گرفتم یک شب بروم هیئت. مراسم در خانه ای کوچک نزدیک خانه ی ما برگزار می شد. نور چشمی ها همه مثل همیشه آنجا بودند. از دیدن من تعجب کردند. با خواندن زیارت عاشورا عزاداری شروع شد. بعد آقای میم شروع کرد به روضه خوانی. دیدم همه صدای هق هقشان بلند شد. اما من نمی توانستم گریه کنم. کمی که دقت کردم دیدم آنها هم گریه نمی کنند و فقط دارند ادا در می آورند. زار می زدند، الکی! به یکی از آنها که کنارم نشسته بود گفتم : چرا الکی گریه می کنی؟ گفت: می خـــوام آقای میم خوشحال شه.

نوبت به سینه زنی رسید. چراغ ها را خاموش کردند. اکثر بچه ها لخت شدند. اول آرام سینه می زدند بعد آرام آرام شور گرفتند آقای میم روی مبل بالا و پایین می پرید، حسین حسین می گفت و با مشت روی سرش می زد. تند تند می زند. بعد صدایش قطع شد از بالای مبل بی جان افتاد وسط جمعیت. بچه ها سراسیمه دورش جمع شدند. یکی چراغ ها را روشن کرد. من ترسیده بودم سیزده سالم بیشتر نبود فکر کردم آقای میم مرد. صاحبخانه آمد روی صورتش آب ریخت. و به صورتش سیلی زد. بچه ها این بار واقعا گریه می کردند، من هم. آقای میم به هوش آمد. مراسم تمام شد. آن شب شام هم ندادند.

چند ماه دیگر من 22 ساله می شوم الان نزدیک 10 سال است که به هیچ هیئتی نرفتم نه که نخواهم، نمی توانم.

 

۰ ۰ ۲ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی