در نسل جدید کارگردان های هالیوود دو نفر به پرداخت نامعمول داستان هایشان مشهور بودند. دارن آرانفسکی که با Requiem For a Dream و Fountain نشان داد که چه نگاه متفاوت و خلاقانه ای به فرم داستان پردازی در مدیوم سینما دارد و کریستوفر نولان که با سه گانه بتمن متفاوتش فیلم های ابرقهرمانانه را به قبل و بعد از سه گانه ی خود تقسیم کرد. از دارن آرانفسکی و فیلم نامه های پیچیده و جذابش که چیزی نمانده. به نظر می رسد خلاقیت های جناب نولان هم در داستان پردازی نم کشیده است.
نولان کارگردان خلاقی ست و برای ساختن سه گانه بتمن، Interstellar، Inception و نگاه متفاوتش به فیلمسازی در دل هالیوود شایسته ی ستایش بود. اما چرا برای آن فیلم ها از او تقدیر نشد؟ بعضا حتا نامزد بهترین کارگردانی هم نمی شد اما اوپنهایمر که شاید بعد از Dunkirk معمولی ترین فیلم نولان است باید تمام جوایز اصلی اسکار را دریافت کند. بعد از سالها مطالعه سینمایی و بررسی فیلم های دریافت کننده اسکار مخصوصا از سال 2010 به این سوی، به یک الگو رسیده ام که در بیشتر مواقع درست است. البته در مورد جایزه های اصلی صحبت می کنم یعنی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی. این دو جایزه مخصوصا از سال 2010 به این سوی ایدوئولوژیک اهداشده. در مورد جایزه بهترین فیلم، در چهارده سال اخیر عموما به فیلم هایی اهدا شده که یا به شکلی به ستایش ملی گرایی آمریکایی، کپیتالیسم، کوییریسم و سایر تفکرات تحت حمایت حاکمیت آمریکا پرداخته اند و نولان با پایین آوردن سطح فیلم سازی خود با ساخت Dunkirk که در ستایش حضور آمریکا در آن ماجرای محاصره بندر Dunkirk ساخته شد، اولین تلاشش را برای به دست آوردن اسکار انجام داد که بی نتیجه ماند اما اوپنهایمر او را به نتیجه دلخواهش رساند. اما چه چیزهایی اوپنهایمر را از سایر فیلم های نولان متمایز و آن را انتخابی مناسب برای اهدای دو جایزه اصلی آکادمی اسکار می کند.
اول: آکادمی اسکار شیفته و دلباختهی روایت کلاسیک است، همان مدل فیلمنامه نویسی ایی که در کتاب سید فیلد به دانشجویان سینما میآموزند. داستان خطی، تک قهرمان، و بدون پیچیدگیهای روایی. اوپنهایمر نولان کوچکترین پیچیدگیایی ندارد. از دوران دانشجویی اوپنهایمر شروع میشود و کاملا خطی به دریافت مدالش ختم. نولان این مرحله را عبور میکند.
دوم: آکادمی اسکار مخصوصا از سال ۲۰۱۰ به فیلم های خاصی جایزه بهترین فیلم را داده. وقتی با دقت نگاه میکنیم اکثر فیلمهایی که در چهارده سال اخیر جایزهی بهترین فیلم را گرفته اند یا بر کوس ملیگرایی و رویای آمریکایی کوبیده اند یا به نحوی تفکرات مقبول حاکمیت آمریکا مانند کاپیتالیسم، کوییریسم (همجنسگرایی)، یهودیت و مسائل مربوط به هولوکاست و... را ستایش کرده اند. در این مورد هم اوپنهایمر تنها بر اهمیت ساختن بمب در رقابت با نازی ها و پایان دادن به جنگ تاکید میکند، همچنین بارها یهودی بودن اوپنهایمر و حتا کینهی قلبی او از نازی ها و اشاره او به اسارت یهودیان در اردوگاههای آلمان ها را میبینیم (هولوکاست). در آخر هم فیلم در واقع هیچ اشارههایی به فاجعهی هیروشیما و ناگاساکی نمیکند، به غیر از یک عذاب وجدان که این هم در راستای همان ساختن قهرمان از آمریکا و آمریکاییهاست.
سوم: ظاهراً وجود صحنههای اروتیک در کسب جوایز اصلی اسکار بی تاثیر نیست. توضیح بیشتری در مورد این بخش نمیدهم.
در این نوشته به تحلیل خود فیلم نپرداختم. صرفا در مورد دلایلی صحبت کردم که از نظر من اوپنهایمر جایزه بهترین فیلم اسکار و بهترین کارگردانی را گرفت.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی هنوز ثبت نشده است.