۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه‌شناسی» ثبت شده است

انقلاب: خوب یا بد؟

چرا عموم جامعه شناسان، تاریخ دانان و فلاسفه با انقلاب مخالف اند؟ 

این سوال مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول کرده است. با افراد مختلفی در این مورد بحث کردم، مقالات و کتاب های متعددی درمورد انقلاب های مهم تاریخ از جمله انقلاب فرانسه، انقلاب 1917 روسیه، انقلاب اسلامی ایران خواندم و بر اساس این مطالعات فکر می کنم انقلاب ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد. آنهایی که برای مستقل شدن از کشوری استعمارگر صورت گرفته مثل انقلاب آمریکا، هند، کشورهای آمریکای جنوبی و...، دسته دوم انقلاب هایی هستند که برای تغییر اساسی حکومت اتفاق افتاده مثل انقلاب ایران، چین، روسیه و... اما دسته سوم شاید از نظر تخصصی جنبش خوانده شوند اما تاثیر عمیق و گسترده آنها این جنبش ها را هم تراز انقلاب می کند. این جنبش ها یا به دنبال تغییر در نگرش حاکمیت و/یا مردم در مورد بخش یا تمام جامعه هستند یا بدنبال تغییری در حکومت فعلی خود، مانند انقلاب مشروطه ایران یا جنبش سیاه پوستی آمریکا، یا جنبش دانشجویی 1968 فرانسه. 

با توجه به مطالعات من، متخصصان عموما با دسته دوم مخالف‌اند. اما علت چیست؟ تاریخ‌دانان و متخصصان علوم سیاسی معتقد اند از بین بردن کامل یا به اصطلاح سرنگونی یک حکومت و بازپروری یک سیستم جدید می‌تواند خسارت‌بار باشد و به نتیجه‌ای عکس خواسته‌های مردم در زمان شروع انقلاب بینجامد. جامعه شناسان بر این باور اند که بیشتر انقلاب‌های این چنینی به حکومتی دیکتاتور و فاشیسم منجر می‌شود و عموما به نمونه‌های پیشین این نوع انقلاب‌ها اشاره می‌کنند. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه را مثال می‌زنند که منجر به حکومتی فاسد و تک صدا گردید و در آخر هم منجر به فروپاشی شوروی شد یا انقلاب کمونیستی چین که باعث سقوط اقتصادی و سیاسی این کشور شد که تا دهه ۸۰ میلادی ادامه داشت. اما آیا وجه مشترکی بین این انقلاب‌ها وجود دارد؟ به نظر من بله. آنچه بین اغلب انقلاب‌هایی که منجر به سرنگونی کامل حکومت پیشین خود شده اند ایدئولوژیک بودن آنهاست. روسیه، چین، کوبا، ایران همگی انقلاب‌هایی ایدیولوژیک در تاریخ خود داشتند. حالا سوال این جاست که آیا این انقلاب‌ است که خسارت آفریده یا ایدئولوژی پشت پرده آن؟ از نظر من این سوءاستفاده یا سوءبرداشت از ایدیولوژی‌ست که منجر به تغییر مسیر این انقلاب‌ها می‌شود. به عبارت دیگر مقدس و غیر قابل تغییر پنداشتن یک تفکر منجر به فساد آن تفکر می‌گردد. 

در نتیجه از نظر من نمی‌توان خود انقلاب را تقبیح کرد بلکه باید عناصر آن را مورد بررسی قرار داد. آنچه من از مطالعات خود دریافتم این است که انقلاب، سرنگونی و تغییر بنیادین در یک حکومت فاشیسم ایجاد نمی‌کند بلکه ایجاد تقدس در تفکر و سیاست‌های پس از انقلاب، انقلاب را منحرف و منجر به تک صدایی و دیکتاتوری می‌شود. 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

زندگانی بی دار

بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست

بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست

یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل

کای یار غار صحبت اغیارم آرزوست

ای دیده خون ببار که یک ملتی بخواب

رفته است و من دو دیده بیدارم ارزوست

ایران خراب‌تر ز دو چشم تو ای صنم

اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست

بیدار هر که گشت در ایران رود بدار

بیدار و زندگانی بی‌ دارم آرزوست

ایران فدای بوالهوسیهای خائنین

گردیده یک قشون فداکارم آرزوست

خون ریزی آنچنان که ز هر سوی جوی خون

ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست

در زیر بار حس شده‌ام خسته راه دور

با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست

بیزار از آن بُدم که در آن ننگ و عار نیست

امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست

مشت معارف ار دهن شیخ بشکند

زین مشت کم نمونه خروارم آرزوست

حق واقف است وقف بچنگال ناکسان

افتاده دست واقف اسرارم آرزوست

تجدید عهد دوره سلطان حسین گشت

یکمرد نو چو نادر سردارم آرزوست

ما را ببارگاه شه عارف اگر چه راه

نبود و لیک پاکی دربارم آرزوست

 

عارف قزوینی 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

موضوع اینترنت: تحلیل یک اشتباه استراتژیک

یکی دیگر از اشتباه‌های استراتژیک حکومت محدود کردن اینترنت بوده و هست. البته که طبق مباحثی‌ که پیش‌تر گفته بودم حکومت از هر روشی برای دفاع از موجودیت خود استفاده می‌کند و این را حق خود می‌داند چرا که معتقد است که عاملان بیرونی در حال تغذیه و تشویق معترضین هستند. باز هم همان‌طور که گفتم آنچه حکومت می‌گوید کاملا درست است و رسانه‌های خارج از ایران مسلما ساکت نمی‌نشینند اما مسئله پیامد‌های این رفتار است. 

 

اینترنت یکی از مهم‌ترین مسیر‌ها برای بیان تفکرات مختلف است. افراد با جهان‌بینی‌های متفاوت نظرات خود را آزادانه با یک‌دیگر رد و بدل می‌کنند و بدین وسیله نکات قوت و ضعف دیدگاه‌های خود را در می‌یابند. حکومت این ویژگی اینترنت را با منافع خود متضاد می‌بیند. نظام به هدایت کردن خط فکری مردم باور دارد و معتقد است این وظیفه‌ی حکومت است که جهان فکری جامعه را مطابق آنچه خود درست می‌پندارد تنظیم کند و برای این منظور دست به هر کاری می‌زند. روزنامه‌‌ها و مجلات را می‌بندد، مانع چاپ و پخش کتاب‌ها می‌شود، سایت‌ها را فیلتر می‌کند، فیلم‌ها را توقیف می‌کند و در آخر اینترنت را می‌بندد که مبادا در جامعه‌ی ایران چند صدایی به وجود آید. در حالی که به وجود آمدن چند صدایی ( به معنای توانایی بیان تفکرات مختلف در جامعه) نه تنها تهدیدی برای حکومت نیست بلکه باعث پویایی و بالندگی آن می‌شود. دولت‌مردان با شنیدن صداها و نظرات مختلف می‌توانند نقص‌های خود را پیدا و در جهت رفع عیوب خود اقدام نماید. جلوگیری از ایجاد چندصدایی در کشور باعث پوشیده شدن ایرادات حکومت می‌شود و در نهاید به زوال نظام می‌انجامد. 

 

محدودیت اینترنت با ایجاد تاخیر در تبادل اطلاعات به صورت موقت می‌تواند تاثیر گذار باشد اما مسئله را حل نمی‌کند. حکومت وقتی با خشم مردم مواجه می‌شود باید راه‌حلی برای آرام کردن آن بیابد. نظام باید با شنیدن صدای مردم در جهت رفع مشکلات آنها بر آید نه این که مهم‌ترین راه ابراز نظر مردم را از آنها بگیرد. قطع اینترنت در اتفاقات اخیر مانند ریختن بنزین بر روی آتش باعث گُر گرفتن خشم مردم شد و به آنچه در حال حاضر می‌بینیم انجامید.

۰ ۱ ۰ دیدگاه

طبیعت اعتراض

در پست امروز روی سخنم با آن دسته از افرادی‌ست که با خشونت در اعتراض مخالف اند. 

 

دوستان عزیز کسی که قدرتمند است اصولا مقابل مخالف خود موضع می‌گیرد. وقتی ما با یک تفکر بسته رو‌به‌رو هستیم که به عناصر درون خود هم رحم نمی‌کند پس نباید انتظار داشت که سرکوب نکند. پس رفتار حکومت کاملا طبیعی‌ست او می‌خواهد از موجودیت خود دفاع کند. حالا فرض کنید در شرکتی کار می‌کنید و در جلسه‌ای به مدیرعامل در مورد نکته‌ای تذکر می‌دهید و انتقادی می‌کنید، او به شما توهین می‌کند، شما را تحقیر می‌کند و شما را نفوذی شرکت رقیب می‌خواند. چه می‌کنید؟ مسلما خشمگین می‌شوید. حالا فرض کنید این اتفاق بارها و بارها رخ دهد. سر هر مسئله‌ای از قوانین و سیاست‌های حاکم بر شرکت گرفته تا حق و حقوق خودتان که با مدیر عامل صحبت می‌کنید او با شما همان رفتار را دارد حتا از نگهبانی شرکت هم می‌خواهد بیایند و شما را با خشونت از دفتر اش بیرون کنند. چه می‌کنید؟ معلوم است عصبانی می‌شوید، خسته می‌شوید، و شما هم خشونت به خرج می‌دهید. اگر این مثال را به اعتراضات ایران بست دهیم می‌توان نتیجه گرفت که خشم و رفتار همراه با خشونت معترض هم طبیعی‌ست چرا که همواره تحقیر شده و هیچ‌گاه به خواسته‌هایش نرسیده.

 

خشونت در اعتراض‌هایی که معترض به خواسته‌اش می‌رسد هم وجود دارد مثل جریان Black lives matter چه رسد به اعتراضات ایران که عموما نه تنها به خواسته‌های معترض گوش داده نمی‌شود بلکه به کلی موضوع مورد اعتراض انکار می‌گردد. 

۰ ۴ ۰ دیدگاه

قطعا رسانه‌های خارجی هیزم در آتش می‌ریزند اما...

هیچ شکی در این نیست که رسانه‌های خارجی هیزم در آتش می‌ریزند اما چه کسی هیزم را به دست آنها می‌دهد؟

به نظر من سوء مدیریت و سوءرفتار حاکم بر حکومت به رسانه‌ها خوراک می‌دهد. وقتی درست برخورد شود، درست مدیریت شود، نه آتشی خواهد بود نه هیزمی.

 

من همیشه در تمام بحث‌هایم از تفکر طرف مقابل وام می‌گیرم و با منطق خودشان، ثابت می‌کنم که مسیرشان اشتباه است. اسلام هفت شرط برای امر به معروف و نهی از منکر تعریف کرده و بر این موضوع تاکید دارد که در صورت عدم حصول اطمینان از وجود هر هفت شرط انجام امر به معروف و نهی از منکر نه تنها خطاست بلکه می‌تواند اثر معکوس داشته باشد. آن هفت شرط را حتا در کتاب‌های دینی مدرسه هم می‌توانید پیدا کنید پس به تکرار مکررات نمی‌پردازم، نوع رفتار گشت ارشاد هیچ یک از این شرایط را ندارد. مامورین این مجموعه آموزش ندیدند جدای از تصاویر منتشر شده در رسانه‌ها، نگارنده خود بارها شاهد رفتار‌هایی از مامورین گشت ارشاد بوده که نه تنها دور از شأن اسلام که زننده و به دور از ادب بوده‌است. 

 

بسیاری از کارشناسان روانشناسی تربیتی در مورد خطرات وجود گشت ارشاد و نوع رفتار آن به حکومت هشدار داده بودند اما متأسفانه حکومت به سوءرفتار خود ادامه داده و حاصل این رفتار‌های حکومت شده اتفاق‌هایی که دارد می‌افتد. 

 

حکومت اصرار دارد به مسیر اشتباه خود ادامه دهد و به هیچ عنوان حاضر نیست بپذیرد این رفتار‌ها و سیاست‌های غلط اوست که باعث چنین جنجال‌هایی می‌شود. همان طور که پیش‌تر گفتم نمی‌شود مقصر را دیگران دانست رجوع به خود گاهی حیاتی‌ست. 

 

۱ ۳ ۱ دیدگاه

آنها که خود را به خواب زده‌اند

از قدیم گفته‌اند اول سوزنی به خود بزن بعد جوالدوزی به دیگران. 

 

تا کی می‌خواهند بگویند فتنه‌ی دشمن است؟ 

تا کی می‌خواهند بگویند فریب خورده‌اید؟ 

تا کی می‌خواهند با مظلوم‌نمایی بگویند فلان مأمور شریف نیروی انتظامی را زدند و نگویند همان مأمور چند نفر را زده؟ 

تا کی می‌خواهند مردم را وقتی به ضررشان رفتار می‌کنند «برهم‌زنندگان نظم عمومی» خطاب کنند و همان مردم‌ را «شریف و وظیفه‌شناس» وقتی به نفع‌شان رفتار می‌کنند؟  

تا کی سرشان را می‌خواهند در برف کنند و نبینند؟ 

 

آقایان و خانم‌ها، آن‌هایی که به هر طریقی به نظام حاکم ایمان دارید، شاید بد نباشد به تاریخ چهل و چند ساله حکومت خود بنگرید، ببینید که چه کسانی به شما هشدار دادن، کسانی که از بنیانگذاران همین حکومت بودند، طالقانی‌ها (حرف‌هایش را نادیده گرفتید)، منتظری‌ها (ساده‌لوح خطابش کردید)، موسوی‌ها (فنته‌گر خواندیدش) و هزاران نمونه که خود بهتر از من میشناسید. باور کنید هر کسی که اشتباه‌های شما را گوش‌زد می‌کند دشمن نیست. باور کنید هر چه انکار کنید، نادیده بگیرید و سرکوب کنید، به حل ماجرا کمک نخواهد کرد. اصرار بر مسیر اشتباه شما را به هدف نخواهد رساند. مردم را ببینید. آنها را فریب‌خورده و ساده‌لوح خطاب نکنید. کنارشان بنشینید و حرف آنها را بشنوید. 

 

مردم ایران را دوست دارند. مردم وطن‌پرست‌اند، مردم شرافت‌مند‌اند، مردم صبور اند، مردم بافرهنگ‌اند، مردم فهیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، به آنها پشت نکنید. 

 

۱ ۵ ۲ دیدگاه

جامعه‌ی بیمار ما

پیش‌تر گفته‌بودم که می‌خواهم درمورد دین ناباوری و اسلام‌ستیزی که به شکل نامحسوس و زیرزمینی در جامعه‌ی ایران و به خصوص در قشر ضعیف جامعه رو به گسترش است صحبت کنم. این پدیده بسیار خطرناک‌تر از پاندمی کرونا است چرا که منجر به فروپاشی تدریجی جامعه خواهد شد اما علت به وجود آمدن این اتفاق چیست؟ چرا حاضر به پذیرش این موضوع نیستیم که به شکل روز افزونی اخلاق در جامعه‌ی ایرانی رو به زوال است؟ چه چیز عامل از بین رفتن آن خوش‌رفتاری‌هایی شده که پیش‌تر در جامعه بیش‌تر می‌دیدیم؟ چه چیز باعث می‌شود مردمی که چهل و اندی سال پیش به خاطر دین، اخلاق، ایدئولوژی حکومت را تغییر داد اند حالا خود بر طبل بی‌دینی و حتا بی‌اخلاقی (غیر مستقیم) می‌کوبند؟ 

پسر بچه‌ای را فرض کنید که از کودکی پدر و مادرش در پاسخ به خواسته‌هایش مدام به او وعده داده باشند. دختری که هر روز به او گفته‌اند اگر این کار را بکنی برایت باربی می‌خریم، پسری که برای رسیدن به دوچرخه یا هر چیزی که می‌خواسته ساعت‌ها کاری که والدین‌اش به او دیکته کرده بودند انجام می‌داده و در نهایت هیچی نه دوچرخه‌ای نه عروسکی هیچی. کودک با وعده‌ها بزرگ می‌شود و مدام بی‌اعتمادتر نسبت به والدین. 

این کودک جامعه فعلی ماست و والدینش نظام حاکم بر آن. جامعه‌ی امروز ما انقدر وعده‌ی پوچ شنیده که دیگر کوچکترین اعتمادی به وعده دهنده ندارد و هر چیزی که از جانب او به سویش روانه می‌شود را پس می‌زند. دین هم از این موضوع مستثنی نیست. بیایید صادق باشیم عمده‌ی مردم دین را وراثتی پذیرفتند و هیچ مطالعه‌ای روی آن ندارند و بدان‌چه می‌بینند کفایت می‌کنند. حال وقتی جامعه می‌بیند که حاکم دینی به قول حافظ «چون به خلوت می‌رود آن کار دیگر می‌کند» به دین و اسلام هم شک می‌کند و پس از مدتی به آن نیز بی‌اعتماد و در نهایت بی‌اعتقاد می‌گردد اما مسئله دیگری که در بی‌اعتقادی و دین‌ستیزی مردم تاثیر مستقیم دارد همان‌طور که از محمد (ص) نقل شده فقر است. ایشان می‌فرمایند: «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفراً؛ فقر، به کفر ورزیدن نزدیک است.» جامعه‌ای که به طور فراگیر در آن فقر همه‌گیر شده و حتا تبلیغ می‌شود مسلما به سمت بی‌دینی و بی‌اخلاقی حرکت می‌کند. بر هیچ‌کس پوشیده نیست که فقر از عدم مدیریت صحیح منتج می‌شود‌. 

در نتیجه به نظر می‌رسد رفتار‌های غلط حکومت، تصمیمات نادرست او و عدم مدیریت‌اش باعث شده که نه تنها به هدف‌اش که ساخت جامعه‌ای دینی بوده نرسیده، بلکه جامعه‌ای که به دین و مذهب پیش‌تر احترام می‌گذاشت را به دین‌ستیزانی بی‌اعتقاد تبدیل کرده‌است. 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

همه چیز دست خود ماست

با گوشت و پوست خود تجربه کرده‌ام و می‌خواهم این تجربه را با شما به اشتراک بگذارم. 

هر اتفاقی (چه خوب چه بد) برایمان افتاد، ریشه در خود ما دارد. مولانا هم می‌گوید: بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست/از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی.

شاید بهتر باشد منظورم را دقیق‌تر بگویم؛ وقتی مثلا در امتحانی نمره‌ی خوبی کسب نمی‌کنیم، نباید گفت امتحان سخت بود. ماهیت امتحان همین است، باید سخت باشد چون ابزاری برای محک زدن ماست. این ماییم که باید خودمان را برای همه‌ی شرایط آماده کنیم، این ماییم که باید همه‌ی احتمالات ممکن را در نظر بگیریم، این ماییم که باید سعی کنیم به چیزی که می‌خواهیم برسیم.

امتحان یک مثال ساده بود. این موضوع به همه‌ی جوانب زندگی قابل بست است. می‌دانم، می‌توان گفت خیر، خیلی از مسائل اجباری‌ست؛ جبر جغرافیا، زمان، ایدئولوژی و... آن‌ها را به ما تحمیل می‌کند اما سوال من این است که آیا طرز برخورد ما با این جبر‌ها هم تعیین شده است؟ این که ما چطور آن‌ها را مدیریت می‌کنیم هم به ما تحمیل شده؟ به نظر من خیر. این‌ در اختیار من است. کنشی که اتفاق می‌افتد را من تعیین نمی‌کنم اما واکنش را چطور؟ واکنش در اختیار من نیست؟ 

وقتی اتفاقی در زندگی ما افتاد اول باید خودمان را مدیریت کنیم، بعد باید ببینیم چطور باید با آن اتفاق مواجه بشویم و در مقابل‌اش واکنش نشان دهیم. این موضوع در کار‌های گروهی و سایر مواردی که خواسته‌ی ما به نوعی به تصمیم، خواست، نظر و اراده‌ دیگران هم وابسته است و به نوعی در وقوع‌اش دیگران هم موثراند بسیار بیشتر نمود پیدا می‌کند. ما باید دیگران، شرایطشان، نگاهشان، جهان‌بینی‌شان و رویکردشان را ببینیم و منعطف عمل کنیم در این شرایط اگر سایرین در نظر گرفته نشوند محکوم به شکست خواهیم بود و این شکست به آن‌ها ارتباطی ندارد، چون این ما بوده‌ایم که بدون در نظر گرفتن آن‌ها بر خواسته‌ی خودمان تاکید کرده‌ایم. 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

گاهی لازم نیست ادامه دهید

یکی از همکارها بی‌مقدمه گفت: این‌ها عقب نشینی کردن

مدیر گفت: آره رویترز هم نوشته بود. 

همکارم ادامه داد: اما فارس نوشته طرف اروپایی عقب نشینی کرده. 

مدیر شانه بالا انداخت 

من گفتم هر طرف خبر را طوری می‌نویسد که خودش دوست دارد.

بعد همه برگشتیم سرکار خودمان انگار که هیچ صحبتی نشده 

همین قدر بی‌تفاوت 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

جانوران " مهره " دار

اکثریت موجودات روی زمین را مهره داران تشکیل می دهند. اما برخی جانوران هم هستند که مهره دارند. این جانواران مهره های خود را همه جا پخش می کنند و از طریق این مهره ها تغذیه می کنند. این جانور و مهره هایش به هم وابسته اند. هر روز بر مهره های این جانور اضافه می شود. مهره ها به شدت به جانور وابسته می شوند به طوری که در صورت نبود او خواهند مرد! اما جانور به راحتی می تواند مهره ای دیگر را جایگزین کند.

این جانوران بسیار خطرناک اند چرا که همه چیز خوار (غذای مورد علاقه ی آنها مال مردم است) بوده نامرئی اند و به سختی می توان آنها را تشخیص داد. بدون این که متوجه شوید شما را تبدیل به مهره کرده و از طریق شما شروع به تغذیه می کنند.

دانشمندان هنوز نتوانستند روش مناسبی برای غلبه و از بین بردن این موجودات کشف کنند. به محض کشف از همین طریق به اطلاع شما خواهم رساند. 

 

۲ ۰ ۸ دیدگاه

آمار جالب تصادفات در ایران!

تا حالا دقت کردین هر وقت یکی از فرمانده های نیروی انتظامی برای گزارش های مربوط به ترافیک و جریمه ها و ... به تلوزیون میاد به بحث تصادفات که می رسه می گه: الحمدالله میزان تصادفات و تلفات ناشی از تصادف ها نسبت به مشابه سال قبل 3% کاهش داشته. الان بیشتر از 16،17 ساله که آمار تلفات جاده ای در ایران 3%، 5%، 10%، نسبت به مشابه سال قبلش کاهش داشته. خدا وکیلی یادم نمی آد یکی از این فرمانده ها بگه n% افزایش تلفات داشتیم نسبت به مشابه سال قبل.

اگر بشینیم این درصد ها که هرسال اعلام می کنند رو با هم جمع ببندیم می رسیم به یه درصد منفی!!!! نه صفر ها، منفی!!!!

چرا خب هرسال می یان این طوری می گن!؟ 

۳ ۰ ۷ دیدگاه

تاکسی

به غیر از من دو مرد دیگر هم در تاکسی نشسته بودند. با این که ساعت یک ربع به ده بود ماشین ها قدم به قدم جلو می رفتند. خانمی که تازه سوار شده بود پیاده شد. شاید پیاده می رفت زود تر می رسید؟! گرمای صدای مسعود فروتن با آن قصه های ساده و بی شیله پیله اش تاکسی را گرم تر کرده بود. 

مردی که روی صندلی عقب پیش من نشسته بود گفت : این چیه حاجی گذاشتی! قصه شبه؟! این چرت و پرت ها چیه؟ 

راننده گفت: بابا این مسعود فروتنه! 

مرد گفت: حالا مثلا خیلی معروفه! 

راننده گفت: پسرم این قصه ها خوبه، آموزنده ست. 

مردی که جلو نشسته بود گفت: قصه چیه بابا حاجی این همه اراجیف گفتن چی شد؟ این ها به درد شما ها می خوره حاجی! مال قدیم هاست 

مردی که پشت  نشسته بود ادامه داد: آره بابا این چیه؟ فرزاد حسنی هم تو رادیو حرف می زنه آدم دلش وا می شه! آخه این چیه؟ 

راننده گفت: اتفاقا این ها برای شما هاست! 

مردی که جلو نشسته بود گفت: حاجی من سر اباذر پیاده می شم. این قصه مصه ها هم مال خودت، زندگی پوله پـــــــــــــــــــــول. بگن از کجا پول در بیاریم! 

راننده حرفی نزد 

سکوت را فقط صدای مسعود فروتن می شکست 

مردی که روی صندلی جلو نشسته بود پیاده شد 

مردی که کنار من نشسته بود گفت: می دونی حاجی تو اینجا زندگی خلاصه شده توی پول. من نمی دونم جاهای دیگه هم اینطوره یا نه اما تو این مملکت هر کی پول داره همه چی داره. 

راننده حرفی نزد 

مسعود فروتن همچنان داشت قصه اش را با آب و تاب تعریف می کرد. 

 

۴ ۰ ۵ دیدگاه

بی شعوری!

قصد توهین ندارم  اما گاهی وقت ها اتفاق هایی اطرافم می بینم که هیچ توجیهی جز بی شعوری ندارد و مرا به این نتیجه می رساند که ما ایرانی ها چقدر بی شعوریم.

به اطراف خود نگاه کنید و رفتار هایی که از مردم سر می زند را با دقت بیشتری ببینید. مثلا سوار تاکسی شدم. کمربند ایمنی راننده توجه ام را جلب کرد. با خودم گفتم چرا اینقدر شل و وارفته است. بیشتر که دقت کردم دیدم کمربند فقط روی اوست و به هیچ چیز وصل نیست یعنی آقا صرفا نمی خواهد جریمه شود. خب این آدم اگر بیشعور نیست پس چیست؟

یا خود من زمان دانشجویی و دانش آموزی چقدر تقلب می کردم و از آن بدتر چقدر تقلب می رساندم! تقلب کردن بی شعوری محض است. تقلب رساندن از آن هم محض تر :) 

کار به راننده و دانشجو و... ختم نمی شود مشکل بی شعوری ما ملت همیشه در صحنه خیلی خیلی بیشتر از این حرف هاست. به رسانه ها، روزنامه ها، مجلات نگاه کنید. یعنی مجموعه های فرهنگی و مذهبی ما از همه بی شعور تر اند. تیتر روزنامه ها را که می خوانی هر کدام یک خبر واحد را طوری تیتر می زنند که به نفع خودشان و گروه و حزب خودشان باشد. آرمان، وطن امروز، کیهان، نه دی، اعتماد، آفتاب یزد و... یکی از یکی بد تر اند. همه از هم بی شعور تر. تیتر های کیهان و نه دی را در طول سه سال اخیر فقط بخوانید و با تیتر های همین روزنامه ها در سالهایی که دولت قبل روی کار بود مقایسه کنید حالا همین کار را با آرمان و اعتماد و... انجام دهید. عذر می خواهم اما رسما جراید ایران مردم کشور خود را مشتی گاو و گوسفند فرض می کنند. حالا به تلوزیون نگاه کنید؟ رسانه ای که باید نگاهی بی طرف داشته باشد کاملا مقرضانه عمل می کند. رفتار های ضد و نقیض این رسانه در زمان های مختلف را نگاه کنید. زمان انتخابات مصاحبه هایی که از مردم می گیرد را ببینید. انصافا تلوزیون ما بی شعور نیست؟! 

مجلات را نگاه کنید، صرفا برای این که تیراژ مجله را بالا ببرند. با فونت خیلی بزرگ روی جلد می نویسد  قتل ظریف. مردم ما هم که ماشاءالله حاضر نیستند دو دقیقه بایستند اول درست بخوانند بعد بخرند. مجله را می خرد صفحه مربوطه را باز می کند می بیند : ای بابا؛ یخ کنی! ، درباره ی مرگ یک خانم در ایالت ایلینویز آمریکاست که قاتل او را با ظرافت خاصی کشته! این کار نه شوخی خوبی ست. نه اصلا بامزه است. این فقط نشانه بی شعوری ست. 

نمونه دیگر، من سالهاست پیش آرایشگری موهایم را کوتاه می کنم که در تمام زمینه های دنیا حرف می زند و صاحب نظر است. از فیزیک هسته ای بگیر تا سیاست و موسیقی و فلسفه!!!. چنان جدی درباره چیز هایی حرف می زند که فکر نمی کنم حتا سی ثانیه هم درباره ی آنها مطالعه داشته که انگار در آن زمینه دکترا دارد. چند روز پیش که آنجا بودم نمی دانم چه شد بحث به موسیقی رسید. آقای آرایشگر شروع کرد درباره ی یک سبک موسیقی صحبت کردن وسط های حرف فهمیدم موسیقی JAZZ را با راک اشتباه گرفته. ایرادی ندارد تا اینجا، ایراد از آن جایی شروع می شود که اصرار دارد که "تو می خوای به من یاد بدی!، من خودم ختم این حرف هام" و... خب این بی شعوری نیست!؟ چرا در مورد چیزی که نمی دانیم حرف می زنیم. 

بی شعوری در ملت ما ریشه ای عمیق دارد. امیدوارم به این موضوع آگاه شویم و کمی کنترلش کنیم. 

 

+ امیدوارم ناراحتتان نکرده باشم، طولانی بودن متن را به بزرگواری خودتان ببخشید. 

۵ ۰ ۷ دیدگاه

شوخی کردم O_o

حتما به این طور افراد بر خورده اید. آدم هایی که من به شخصه این اخلاقشان را اصلا نمی پسندم. 

بعضی ها هستند که با بدترین لحن ممکن و با سخیف ترین کلمات ممکن، بد ترین توهین ها را به آدم می کنند و وقتی واکنش نشان می دهی با قیافه ای حق به جانب می گویند " شوخی کردم بابا بی جنبه ای چه قدر آدم نمی تونه دو دقیقه صمیمی باهات حرف بزنه. " 

واقعا چی باید گفت؟ توهین کردن صمیمیت است؟ اگر هست من نمی خواهم با کسی صمیمی باشم. از پشت کوه که نیامده ام می فهمم شوخی چیست توهین چیست. بعضی وقت ها بعضی ها رفتار هایی از خودشان نشان می دهند که فکر می کنم آیا این ها واقعا در یک خانواده ایرانی بزرگ شده اند؟ کم نمی شناسم کسانی را که مدام در حال سفر اند به کشور های مختلف دنیا و همه آنها می گویند ایرانی ها در  جهان به دو چیز مشهور اند یک بسیار نجیب اند دو خیلی حرفه ای دروغ می گویند :) راستش دومی که درست است :)) اما چند وقتی می شود که نجابت را داریم فراموش می کنیم انگار.

باور کنید توهین کردن صمیمیت نیست. 

۶ ۰ ۱۰ دیدگاه

درباره حرف زدن

در جایی به نقل از پروفسور مجید سمیعی خواندم که چند چیز به مغز آسیب می رساند که شامل : نخوردن صبحانه، بستن سر به هنگام خواب، کم خوابی، حرف نزدن، مصرف دخانیات مصرف بیش از حد مواد قندی و موارد دیگری که به خاطر نمی آورم. 

تمام موارد را تقریبا اکثریتمان شنیده بودیم به غیر از حرف نزدن. جالب است که حرف نزدن به مغز آسیب می رساند. البته این مسلما  معنی اش این نیست که پر حرفی ذهن را تقویت می کند.

درباره ی لحن قبلا نوشته بودم این بار می خواهم درباره ی خود حرف زدن صحبت کنم. 

خوب که به حرف زدن افراد نگاه کنید می بینید که خیلی وقت ها برای رساندن منظورشان از جمله ی اشتباه استفاده می کنند یا کلمه را اشتباه می گویند مثلا در مترو خط چهار تهران یکی از این فروشندگان کلاه می فروشد. چون من از مترو خط چهار زیاد استفاده می کنم بار ها با ایشان رو به رو شده ام و همیشه از شنیدن این جمله اش تاسف می خورم که داد می زند : " کلاه های فری سایز کشی بدم فقط دو تومن، با دو تومن کلاه می گذارم سرتون! " یا وانتی هایی که سر ظهر می آیند و لوازم منزل خریدارند به جای آبگرمکن، آب گرمکن خریدارند؛ مگر گرمکن آب دارد که شما آب گرمکن را می خری برادر!

دوستی داشتم که خودش را ما خطاب می کرد، اصلا بلد نبود بگوید من می گفت ما. چندین بار غیر مستقیم و در قالب سوال های دوستانه به او گفتم که این درست نیست که به جای "من" از " ما " استفاده می کنی اما کو گوش شنوا. 

خیلی وقت ها هم دیده ام که کلمات جمع را جمع می بندند مثلا می گویند "اعمال های ما" به جای " عمل ها یا اعمال ما " 

بگذریم از مخفف های جدید که یکی از دوستان در وبلاگش به آن پرداخته مثل "خواهش" به جای " خواهش می کنم " یا "بزنگ" به جای " به من زنگ بزن " یا " اس دادم " به جای " پیغام فرستادم "

علت این درست حرف نزدن ها چیزی جز عدم مطالعه کافی نیست. کسانی را می شناسم که به غیر از کتاب های درسی شان لای هیچ کتابی را باز نکرده اند. آدم هایی را می شناسم یادشان نمی آید که اصلا کتابی خوانده باشند.

جامعه تحصیلکرده ما مهندسین ما دکترهای ما، تاریخ مملکت خودشان، قوانین دینشان را نمی دانند،سر شناسان ادبیاتشان را نمی شناسند. کافیست به آنها بگویی چرا؟ می گویند تخصص ما چیز دیگریست!!!!!!! از یک مهندس برق پرسیدم:" آخرین مقاله ای که در مورد تاسیسات برقی خوندی کی بود؟" با خنده گفت: " زمان دانشجویی " گفتم: " یعنی حتا مجله نظام مهندسی رو هم نمی خونی؟ " گفت: " ای بابا کی وقت می کنه. " این هم از تخصص!

آدم های بی سواد با مدرک های تحصیلی آنچنانی و پر مدعا که شروع می کنند در مورد همه چیز حرف می زنند. یکی از نزدیکان من میکروبیولوژیست است و در سازمان استاندارد مشغول به کار. یک روز که به خانه ما آمده بود مهمانی نمی دانم چه شد که بحث به جای سیاست و ورزش که معمولا نقل مجالس این چنینی است به سمت ادبیات کشیده شد. این آقا هم خیلی شیک آمد گفت بله آقای هدایت بی سواد بوده یک مشک چرت و پرت را به عنوان داستان چاپ کرده و همین طور بدگویی پشت بد گویی، من دیگر طاقت نیاوردم گفتم: "آقای سین می شه چند تا از کار های هدایت رو نام ببرید" گفت: "مثلا داش آکل گفتم: "خوب" گفت: "والا دیگه حضور ذهن ندارم"، گفتم: " چندتا از کارهاشون رو خوندید؟" گفت: " والا چند تایی رو خوندم" گفتم : " بوف کور رو خوندید؟ " گفت: "نه" گفتم: "سه قطره خون رو خوندید؟" گفت : "نه" گفتم: "همین داش آکل رو چی این رو خوندید؟" گفت: "فیلمش را دیدم" گفتم: " می دونید سوررئالیسم چیه؟" سکوت کرد  گفتم: " ببخشید شما که نمی دونید، مطالعه ندارید چرا درباره هدایت و ادبیات حرف می زنید؟" ناراحت شد و گفت: " دست شما درد کنه یعنی می گی من نفهمم " گفتم : "نمی دونم والا خدا می دونه" و در ادامه پدرم وسط حرف پرید و بحث عوض شد. 

این همه گفتم که چند نتیجه بگیرم اول درست حرف بزنیم، کلمات را درست به کار ببریم و درست تلفظ کنیم. دوم مطالعه کنیم خیلی زشت است که ایرانی باشی و ندانی مادر اسفندیار که بوده؟ یا ندانی سلسله ساسانیان را چه کسی پایه گذاری کرده؟، سوم در زمینه ای که بر آن تسلط داریم صحبت کنیم.

برایتان سلامتی و آرامش آرزو می کنم. 

التماس دعا   

۵ ۰ ۱۹ دیدگاه

چرا کار می کنیم؟

شاید بگویید این چه سوال مسخره ایست و بعد بگویید چو دانی و پرسی سوالت خطاست. 

اما این سوال می تواند خیلی هم ساده نباشد. بله مطمئنا جواب اصلی این است که کار می کنیم تا پول در بیاوریم و بهتر زندگی کنیم. این جواب به نظرم جواب ساده لوحانه ایست. آدم هایی وجود دارند که انقدر پول و سرمایه دارند که اگر تا چند نسل بعد خانواده هم فقط خرج کنند باز هم تمام نمی شود اما همین آدم ها بیشتر از همه کار می کنند. به این سادگی ها هم که می گویید نیست. 

بعضی ها کار می کنند که پول در بیاورند و هدف اصلی و تنها هدفشان همین است. 

بعضی ها کار می کنند که به مردم خدمت کنند و در ازای این خدمت پولی هم بگیرند. اینها ملاک اصلی برایشان خدمات رسانی ست نه پول. 

بعضی ها کار می کنند که بی کار نباشند. یعنی چه؟ یعنی پول به اندازه ی کافی دارند و خدمت کردن به مردم هم برایشان خیلی مهم نیست، فقط از خانه نشینی بی زار اند. 

بعضی ها کار می کنند که خود را فراموش کنند. کار باعث می شود به مشکلات خاصی که دارند فکر نکنند. حتما به این جور افراد مواجه شده اید این ها از تمام گروه های ذکر شده در بالا و گروه های گفته نشده بیشتر کار می کنند. مشکلاتی دارند که حل نشدنی است و از حل نشدش رنج می برندو کار زیاد باعث می شود که کمتر به آن مشکلات فکر کنند. کار به این ها آرامش می دهد. در واقع این ها کار می کنند که فکر نکنند. به آن مشکل یا مشکل های خاص فکر نکنند. مشکل می تواند بیماری لاعلاج فرزند یا همسرشان باشد یا تنهایی که نمی توانند با کسی قسمت کنند یا هر چیز دیگر. مهم این است که این افراد دارند فرار می کنند نه از آن مشکل که از خودشان. آنها خود را شکست خورده می پندارند و به همین دلیل هم با کار کردن زیاد فراموش می کنند خودشان را.

به نظرم این ها آدم های ضعیفی هستند (هر چند فعلا خودم هم در این دسته هستم) چرا؟ چون دارند پنهان می شوند، فرار می کنند. بعضی هاشان واقعا کاری از دست شان بر نمی آید این ها را کنار می گذاریم اما خیلی هاشان می توانند مشکلی که در ذهنشان غیر قابل حل است حل کنند. فقط دل دریایی می خواهد. 

شاید بگویید تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی برد. راست می گویید. خوابم نمی برد چون من هنوز یک دل دریایی ندارم.

همین! 

دلتان دریایی 

التماس دعا

۲ ۰ ۱ دیدگاه

سلفی

خوب بعد از دو تا نوشته ی رمانتیک، می خواهم به یک مشکل واقعا جالب بپردازه. 

مشکلی به نام سلفی و دسته بیلی به نام منوپاد. 

یکی از عادات من که مدتی ست خوشبختانه ترکش نکردم هرهفته به کوه رفتن است. من تهران زندگی می کنم و واقعا بعد از یک هفته شلوغ پر از دود و ترافیک و بوق و... چند ساعتی در طبیعت بودن لازم است وگرنه با این وضعیت آدم کلافه می شود. 

معمولا با گروهی که داریم تابستان درکه می رویم (به دلیل خنکی هوا) بهار، پاییز و زمستان توچال یا کلکچال. جای همه ی شما خالی.

اما این مقدمه را نوشتم تا به حرف اصلی ام برسم. آدم هایی که به کوه می آید چند دسته اند، بعضی ها می آید کوه برای این که ورزشی کرده باشند، این ها معمولا تا جایی که توان داشته باشند بالا می روند. بعضی می آیند که دوستانشان را همراهی کنند یعنی خیلی برایشان فرقی ندارد که به هدفی برسند هرجا که دوستان گفتند برگردیم آنها هم برمی گردند، بعضی هم فقط آمده اند که عکس بگیرند برای شبکه های اجتماعی! دسته بیل (منو پاد) به دست قدم به قدم می ایسند صورت خود را کج و کوله می کنند و عکس می گیرند. و هنوز به اصل کوه نرسیده در همان ابتدای راه بعد از عکاسی های مختلف از زوایای متنوع بر می گردند. 

این ها آیا از کوه لذت می برند؟ اصلا به غیر از صفحه ی موبایل جایی را می بینند؟ صدای آب را می شنوند؟، سردی آب را لمس می کنند؟ بوی گیاهان کوهی را استشمام می کنند؟ من که بعید می دانم. 

این همه عکس به چه دردی می خورد؟! عکس گرفتن اصلا بد نیست من و گروهم هم عکس می گیریم اما بعضی از آدم ها می آیند کوه که فقط سلفی بیندازند با دسته بیل های گران قیمتشان.

من یکی از آن آدم هایی هستم که حداکثر اسفاده را از تکنولوژی می کند. اما ببینید گاهی واقعا باید این تکنولوژی را برای یک ساعت هم که شده کنار گذاشت. طرف آمده کوه، یک سره سرش در گوشی اش است یا دارد عکس می گیرد یا دارد کار های دیگر می کند. ولله گوشی همیشه هست اما لذت سبزی درختان، صدای آب و... همیشه نیست. 

خواهش می کنم یاد بگیریم به موقع از وسایلمان استفاده کنیم. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

چرا کتاب‌خوان‌ها بهترین آدم‌هایی هستند که می‌توان عاشق‌شان شد؟

چرا کتاب‌خوان‌ها بهترین آدم‌هایی هستند که می‌توان عاشق‌شان شد؟
 
چندی پیش، مقاله‌ای در مجله تایم منتشر شد که نویسنده‌اش ادعا می‌کرد، آنچه «مطالعه عمیق» نامیده می‌شود به‌زودی از بین خواهد رفت؛ چرا که میزان مطالعه عمیق میان آدم‌ها کمتر شده و این روزها دیگر آدم‌ها سرسری کتاب می‌خوانند و با وجود مطالب خلاصه شده اینترنتی تعداد خواننده‌های کتاب‌ها روز به روز تقلیل پیدا می‌کند.
 
نکته اینجاست که مطالعات ثابت کرده، کتاب‌خوان‌ها در قیاس با افراد عادی آدم‌های خوب‌تر و باهوش‌تری هستند و شاید تنها آدم‌هایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند.
 
ادامه نوشته
۰ ۰ ۰ دیدگاه

ناله

من نمی فهمم این همه ناله به چه دردی می خورد که ما ایرانی ها در تمام زمینه ها مدام ناله می کنیم. در موارد اجتماعی ناله می کنیم که آی بروکراسی اداری امانمان را بریده، چرا هیچ کس قانون را رعایت نمی کند و... در موارد سیاسی می گویم چرا فلانی این حرف را زد؟ چرا ظلم چرا؟ چرا؟ ... در مراسم های مذهبی ام که کلا ناله جزء جداناشدنی مراسم است. 

واقعا این نالیدن ها فایده ای دارد؟ این سوال را شما جواب دهید. 

درباره ناله های سیاسی و اجتماعی خیلی حرف زده شده. می خواهم درباره ی ناله های مراسم های مذهبی حرف بزنم که البته خیلی با دیگر ناله ها فرق دارد. در برخی (شاید هم خیلی) از موارد دروغین ترین ناله های موجود همین ناله های مذهبی است. کسانی که قبلا مطالب این وبلاگ را خوانده اند می دانند من آدمی مذهبی (یا حداقل نیمه مذهبی) محسوب می شوم اما واقعا ما در این موارد مشکل داریم، طرف شب قدر الغوث الغوث خلصنا من النار یارب خوانده، بمحمدٍ بمحمدٍ بمحمد و العفو العفو گفته، آن وقت فردا صبح یعنی کمتر از سه ساعت از توبه اش نگذشته که شروع می کند به انجام گناه های کوچک و بزرگ. از پارک دوبل تا قسم دروغ خوردن برای دیر رسیدن سر کار.

خوب آن همه ناله به چه دردی خورد؟ به هیچ درد. الکی. یا در مراسم تاسوعا و عاشورا این همه برای حسین (ع)، خانواده و یارانش گریه می کنیم و سینه می زنیم آن وقت روز بعدش همان آش و همان کاسه.

بعضی ها که کلا برای حال و حول می روند به این مراسم ها. این خاطره ای که می گویم عین حقیقت است. در بچگی من ده روز محرم را به هیئت می رفتم یک شب بانی مراسم گفت فردا شب متاسفانه نمی توانیم شام بدهیم. و شب بعد بیشتر از نصف جمعیت نیامدند. 

ما نه حسین را شناختیم نه علی را. حسین (ع) به جنگی که از قبل بازنده بود نپرداخت که ما به سر و کله خود بزنیم و مداحان برای به اصطلاح اشک گرفتن هر چه خیالبافیست درباره عاشورا بگویند. او رفت که بگوید در مقابل ظالم باید ایستاد، رفت که بگوید میزان ایمان است میزان تقواست نه جمعیت.

هر شبی که یک کار بدمان را کنار بگذاریم به نظرم همان شب قدر ماست، هر روزی که مقابل ظلمی ایستادیم آن روز عاشورای ماست.

التماس دعا   

۰ ۰ ۰ دیدگاه

چرا آرزوهای خود را رها می کنیم؟

بعد از مطلب قبلی نمی خواستم نوشته ی دیگری بنویسم. که در واقع با یک نوشته زیبا درباره ی نوروز هم سال جدید را تبریک گفته باشم هم امسال را تمام کرده باشم. اما امروز اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتم این مطلب را بنویسم. چرا آرزوهامان را رها می کنیم؟ به دلایلی امروز مدتی نسبتا طولانی را در ماشین منتظر کسی بودم. در این فاصله نزدیک به دو ساعت و نیم بخشی را موسیقی گوش دادم بخشی را کتاب خواندم چند دقیقه ای هم چرت زدم آخر های این مدت انتظار که حسابی حوصله ام سر رفته بود گوشی ام را برداشتم و گفتم به یکی از دوستان قدیمی ام زنگی بزنم و احوالی از او بپرسم. زنگ زدم بعد از سلام و احوال پرسی و تعارفات متعارف گفت که ترک تحصیل کرده، کاردانیش را گرفته و الان دارد در یک موبایل فروشی کار می کند. مرا می گویی، از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. این آقا می خواست لیسانس را زودتر تمام کند بعد به قول خودش برود آن ور آب. آخرین باری که باهاش حرف می زده بودم (حدود یک سال پیش) می گفت دارد برای آیلس می خواند. آن موقع ها کلی به او حسوی می کردم که چقدر مصمم است اما حالا... چرا آرزو های خود را رها می کنیم؟ چرا فکر می کنیم نمی شود به آنها رسید؟ به خدا قسم آرزو ها دست یافتنی اند. پسر عمه ام یک سال از من کوجک تر است. عاشق فیزیک بود و آرزویش درس خواندن در دانشکده ی فیزیک دانشگاه شریف. سال اول که کنکور داد رتبه اش شد حدود 189000 اما گفت سال دیگر می خوانم و شریف قبول می شوم. من آن موقع سال اول دانشگاه بودم و رفته بودم قلمچی شده بودم مشاور، و چون با فضای آموزشی آشنا شده بودم به او توصیه کردم سعی کند به حرف مشاور ها گوش نکند و مستقیم فقط به هدفش فکر کند و برود جلو. او الان ترم شش فیزیک دانشگاه شریف است. ما باید خودمان را باور کنیم به خودمان و خدایمان اعتماد داشته باشیم.

انشاالله سال آینده یکی از بهترین سالها زندگی همه ی ماست پیشاپیش سال نو مبارک

۰ ۰ ۱ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی