۶ مطلب با موضوع «تحیلی مسائل فردی :: ایمان» ثبت شده است

بررسی و تحلیلی کوتاه بر رمان بار هستی اثر میلان کوندرا

عشق چیست؟ نفرت به چه معناست؟ آیا می توانیم واقعیت درونی انسان ها را بفهمیم؟ حسادت چیست؟ چرا انسان ها به هم خیانت می کنند؟ یا بهتر است بگویم اصلا تعریف خیانت چیست؟ هدف ما از زندگی چیست؟ حیا یعنی چه؟ آیا ما در قبال جامعه خود مسئولیم؟ آیا فرهنگ اروپایی ایده آل است؟ میلان کوندرا انگار تمام سوال هایی که در طول زندگی اش درباره ی زندگی داشته و بی پاسخ مانده است را در این رمان جای داده، کتابی جذاب برای خواندن، شنیدن و به آن فکر کردن. 

بار هستی کتاب سوال هاست. سوال هایی که به برخی از آنها به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم پاسخی داده شده، ولی نویسنده برای بعضی از آن ها هیچ پاسخی ندارد. رمان تشکیل شده از داستان زندگی چهار شخصیت اصلی که به شکل شبکه ایی روایت می شود و با هم تلاقی دارند. توما، ترزا، سابرینا و فرانسوا. بار هستی رمانی شخصیت محور است؛ در سطح نمی ماند و به عمق هر چهار شخصیت می رود و دغدغه های هر کدام را به مخاطب نشان می دهد بدون این که بخواهد آنها را قضاوت کند. در مورد رمان بار هستی از جنبه های مختلف می توان نوشت اما در این جا به تحلیل چهار شخصیت اصلی رمان می پردازیم. 

نخست: توما 

شاید اولین کلمه ای که بعد از خواندن بار هستی درباره توما به ذهن برسد شرافت باشد. او انسان کاملی نیست، نمی تواند میل خود به زنان را مهار کند اما وفاداری او به ترزا و تفکرات خودش از او انسانی شریف می سازد. وفاداری اما در این کتاب به چالش کشیده شده؟ شاید بله شاید خیر. آیا می توان تومایی را که هر شب موهایش بوی عطر زنانه می دهد وفادار خواند؟ کوندا هیچ قضاوتی در مورد شخصیت ها نمی کند اما نشانه هایی در درون شخصیت توما وجود دارد که او را وفادار و عاشق می توان خواند. ترزا توما را زمانی که آنها به زوریخ مهاجرت کرده بودند ترک می کند. توما اگر آن پزشک عیاش تیپیکال بود می تونست از این آزادی که ترزا در اختیارش گذاشته بود نهایت استفاده را ببرد ولی کمتر از یک هفته طول می کشد که توما به پراگ باز می گردد. او به عقایدش هم وفادار است و این را با ننوشتن تکذیبیه برای مقاله و همکاری نکردن با کارمند وزارت کشور هم نشان می دهد اما برای او انگار عشق و ترزا بالاتر از همه چیز است چراکه حاضر نمی شود تومار آزاد کردن زندانیان سیاسی را هم امضا کند در حالی که کاملا با تفکراتش همخوانی داشته.

دوم: ترزا 

ترزا انگار احساس مطلق است. از نظر من او نمودی از عشق دیوانه وار در این رمان به شمار می رود. تمام تصمیم های او بر اساس احساس است. او مادرش را به خاطر احساساتش ترک می کند، در لحظه تصمیم می گیرد که به پراگ رفته و پزشکی را که در بار دیده ملاقات کند، ترک کردن توما و بازگشتش به زوریخ هم بر اساس احساس و درلحظه در مورد آن تصمیم گرفت، متقاعد کردن توما برای رفتن به روستا هم تصمیمی احساسی از نظرگاه اوست. ترزا عشقی دیوانه وار به توما دارد به همین دلیل هم از طرفی نمی تواند رفتار های توما در مورد زنان را تحمل کند و هم از طرف دیگر نمی تواند او را به دلیل این رفتار هایش ترک کند. 

سوم: سابرینا 

شاید پیچیده ترین شخصیت رمان بار هستی سابرینا باشد. او را می توان نماد خیانت در رمان خطاب کرد. کسی که به قول خودش از خیانت لذت می برد، یک جا بند نمی شود. خود را آزاد آزاد آزاد می داند و نمی خواهدهیچ بندی به خود متصل کند. بند چیست؟ بند مسئولیت پدر و مادر، بند زندگی زناشویی، بند والد بودن. او اینها را چون قفس هایی قلمداد می کند که انسان ها خودشان برای خودشان ساخته اند. او خیانت را انتخاب می کند تا آزاد باشد. اما در میانسالی به این انتخاب خود شک کرده. حالا دیگر خیانت برای او انگار جذابیتی ندارد و از خود می پرسد که آیا مسیری که برای زندگی اش انتخاب کرده از سر لجبازی با پدر سخت گیرش بوده؟ او حالا نمی داند آیا باید وفاداری پدرش را تحسین کند یا همچنان آن را به سخره بگیرد؟ پیچیدگی شخصیت سابرینا همین جاست او به دوگانگی رسیده نمی تواند بفهمد که درست کدام است آزادی یا در قفس خودخواسته بودن. او خود را بی وطن می بیند، بی خانواده، بی هیچ چیز کنار زن مردی که عاشق او شده اند و او پدر و مادرشان شده. سابرینا از یک سو از عشقی که به او می دهند لذت می برد اما از سویی می داند که او اینجا هم نخواهد ماند. سابرینا نمونه ی بی وطنی، آزادی و بی قید بودن انتخابی ست.  

چهارم: فرانسوا 

تمام عمر خود را به دلسوزی برای دیگران سپری کرد. او از سر دلسوزی با همسرش ازدواج می کند. از سر دلسوزی به او عشق می ورزد و از سر دلسوزی به او وفادار می ماند. دیدار با سابرینای سرکش اما تحولی عمیق به او می دهد. سابرنای آزاد و پیچیده که زندگی ایی کاملا متضاد با فرانسوا دارد باعث می شود فرانسوا بعد از سالها وفاداری بی عشق بالاخره حرف دلش را به همسرش بزند و از او جدا شود. اما سابرینای آزاد چون ماهی از دستان فرانسوا لیز خورده و از زندگی او بیرون می رود انگار که هیچ وقت وجود نداشته. فرانسوا اما با وجود بودن با دانشجویش همچنان در ذهن خود عشقی عمیق به سابرینای آزاد را می پروراند و حتا به خاطر سابرینایی که در ذهن خود ساخته به تایلند می رود که برای او سفری ست به دنیای باقی. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر این آخرین باری باشه که ...

این روز‌ها همه‌اش به این جمله فکر می‌کنم: «اگر این آخرین باری باشه که... »

خیلی وقت‌ها لحظه‌هایی در زندگی هست که واقعا درک‌اش نمی‌کنیم، حسش نمی‌کنیم، می‌گذاریم بگذرند و چرا؟ شاید آن آخرین بار باشد چرا استفاده نمی‌کنیم از لحظات؟ چرا لذت نمی‌بریم از لحظات با هم بودن؟ چرا به طعم بستنی که داریم می‌خوریم فکر نمی‌کنیم؟ چرا باور نمی‌کنیم که این شاید آخرین بستنی زندگی ما باشد؟

وقتی به این باور برسید که این شاید آخرین بار باشد، دنیا برای شما  عوض می‌شود. وقتی مادرتان را می‌بینید از ته قلبتان به او محبت خواهید کرد چون شاید آخرین بار باشد که می‌بینیدش، وقتی کاری به شما واگذار می‌شود سعی می‌کنید به بهترین شکل انجام‌اش بدهید چون شاید آخرین مسئولیت زندگی‌تان باشد، به غذایی که می‌خورید بیشتر فکر خواهید کرد و مزه‌اش را بهتر حس می‌کنید چون ممکن است این آخرین بار باشد که آن غذا را می‌خورید. شاید در لحظه زندگی کردن بهترین روش زندگی کردن باشد نه؟ 

۰ ۰ ۱ دیدگاه

سوال‌هایی درباره‌ی خدا

از زمانی که انسان توانسته اثری از خود به جای بگذارد. موضوع پرستش و خدا هم دیده می‌شود. و این در تمام جهان وجود داشته از مایاها در آمریکای مرکزی تا مصر در آفریقا و مردم شرق دور همواره به شکلی به دنبال پرستش و ستایش چیزی بوده‌اند. حالا شکل آن متفاوت بوده. در یونان باستان معبد خدایان بوده و زئوس خدای خدایان، عرب‌ها بت پرست بودند و در هند و ایران میتراپرستی رواج داشته و به مرور شکل این پرستش با به وجود آمدن ادیان توحیدی به یکتاپرستی گرویده است.

چرا از ابتدا انسان میل و نیاز به پرستیدن و ستایش داشته اگر خدایی وجود ندارد؟ وقتی از وجود چیزی خبر نداریم و نمی‌دانیم وجود دارد، قاعدتا به آن احساس نیاز هم نمی‌کنیم. انسان وقتی نیاز به چیزی دارد یا آن چیز وجود دارد یا آن را به وجود می‌آورد. آیا خدا ساخته‌ی ذهن بشر برای آرام کردن و رفع این نیاز است؟ اگر خدا یک وهم است؟ پس معجزاتی که در کتاب‌های دینی و بعضاً تاریخی ذکر شده چیست؟ اتفاق‌هایی که در عصر حاضر هم اتفاق افتاده و هیچ توجیه علمی ندارند چه؟ یعنی ذهن بشر این‌قدر قدرتمند است؟ من که بعید می‌دانم. 

در سال‌های اخیر در جامعه ایران پدیده‌ی (ظاهراً) خدا ناباوری رواج پیدا کرده و رو به گسترش است. من با برخی از این افراد برخورد داشتم و وقتی با آن‌ها صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که آنها حتا نمی‌دانند خدا ناباوری دقیقا چیست و در ادامه‌ی صحبت‌هاشان و وقتی همین سوال‌ها را با آن‌ها مطرح می‌کنم به این نتیجه می‌رسیم که آنها نه خداناباور که دین ناباور‌اند‌ اما این پدیده‌ی دین ناباوری از چه چیز نشئت می‌گیرد؟ دوست دارم در مورد این موضوع بیشتر صحبت کنم 

 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

نماز

چقدر درباره اش فکر کرده اید؟

چرا ستون دین است؟ چرا می گویند مهمترین بخش دین است؟ چرا پنج بار؟ چرا هفده رکعت؟ چرا سوره ی حمد؟ چرا سوره توحید؟ و هزار سوال دیگر که می توان درباره ی نماز پرسید. 

چرا باید نماز بخوانیم؟ می توانید حرف هایم را دلیل منطقی تصور کنید یا ادعا ها و توهمات یک آدم مذهبی اما این نوشته ها حاصل چند سال فکر کردن و مطالعه و بحث با آدم های مختلف است. اولین بار که از یک نفر پرسیدم چرا نماز می خوانیم به سرعت پاسخ داد برای این که خدا را به خاطر نعمت هاش شکر کنیم. من همان زمان در دلم گفتم این که خیلی مسخره است! مگر خدا به تشکر ماها نیاز دارد که این کار را واجب کرده. شروع کردم به مطالعه و بحث کردن با آدم های مختلف چه اهل دین چه بی دین و فکر کردن درباره ی این موضوع. 

نماز صرفا برای تشکر از خدا نیست. خدا نیازی به تشکر ما ندارد. خدا، خداست. تنها چیزی که در این دنیا ثابت است. این ما هستیم که به نماز و او نیاز مندیم. نماز هر روز به ما یاد آوری می کند که موجودی هست، قوی تر از همه ی قدرت ها که دارد به ما نگاه می کند. ما را می بیند و از ما حمایت می کند. پس من فکر می کنم اولین دلیل برای خواندن نماز برای این است که به ما یادآوری می کند که یکی هست. 

همین دلیل اول باعث ایجاد دلیل دوم می شود. امید. وقتی نماز به ما یاد آور می شود که کسی هست که مراقب ماست امیدمان را در کارها زیاد می کند. به جمله هایی که در نماز می گوییم دقت کنید. به نام خدایی که بخشنده است و بخشش از او سرچشمه می گیرد. حمد و سپاس مخصوص خداوند است. مهربان است و بخشایش گر ... امید از تک تک آیات نمی بارد؟ 

نماز وقت شناسی  را به انسان می آموزد چون شما پنج بار در روز باید انجامش دهی، نماز باعث آرامش قلب می شود چون به شما یادآوری می کند که تنها نیستید. نماز به انسان اعتماد به نفس می دهد چون به او یادآوری می کند که قدرتی هست که او را حمایت می کند. نماز به انسان انگیزه می دهد چون به او یاد آور می شود که خدا دارد تو را می نگرد سعی کن بهترین باشی. نماز باعث شجاعت انسان می شود چون به او یاد آور می شود که خدا قدرت مطلق است و کسی بالاتر از قدرت او نیست. نماز بدی ها را کاهش می دهد باز هم چون به انسان یاد آوری می کند که خدا ناظر ماست.  

همین چند مورد کافیست تا ستون دین شود. اصلا همان ایجاد امید کردن کافیست. مگر مهم تر از امید هم چیزی داریم؟ 

راجع به نماز ساعت ها می توان نوشت اما متن اگر طولانی شود خواننده اش کمتر می شود. :) 

۲ ۰ ۳ دیدگاه

آرامش یا سلامتی؟

 

آرامش مهم تر است یا سلامتی؟

لطفا قبل از خواندن ادامه ی مطلب پاسخ دهید. 

 

 

 

 

ادامه نوشته
۴ ۰ ۱۰ دیدگاه

آمریکا

ساعت فکر کنم دو یا دو و نیم ظهر بود، تا شروع کلاس بعدی یک ساعتی وقت داشتم. رفتم سلف یک ساندویچ خوردم و بعد رفتم نمازخانه. یکی از بچه ها دراز کشیده بود گوشه ی نمازخانه. رفتم پیشش. بعد از سلام و احوال پرسی و حرف های همیشگی دانشجویی بی مقدمه از من پرسید : اگه خدا بهت می گفت دوست داری کجا به دنیا بیای چی می گفتی؟ 

من بلافاصله گفتم: قطعا آمریکا 

او که پسر مذهبی بود گفت: تو غرب زده ای، اصلا خوشم نیومد، فکر نمی کردم این جوری باشی. کثیف تر از آمریکا وجود نداره، آمریکایی ها بودن که...

زدم وسط حرفش گفتم: آروم آروم ... پیاده شو با هم بریم. معلومه فرهنگ آمریکایی رو نمی شناسی. آمریکایی ها ذاتا ماجراجو اند، به شدت سخت کوش اند، ناامیدی تو کارشون نیست. به اطرافت نگاه کن اکثر چیزهایی که داری ازشون استفاده می کنی اولین بار تو آمریکا ساخته شده، از لامپ و آسانسور و پله برقی بگیر تا سس مایونز و موبایل و لپ تاپو اینترنت. آمریکا تنها کشور کاملا مستقله و تقریبا وابسطه به هیچ کشور نیست. آمریکا تنها کشوریه که آدم های مختلف با فرهنگ های متفاوت کنار هم دارن زندگی می کنن. یک کشور که فرهنگ تمام دنیا رو به ارث برده. می گی آمریکا جنایت کاره خب مگه ما ایرانی ها پسر پیغمبریم برو تاریخ ایران رو بخون ببین ایرانی ها چقدر جنایت کردن. همه ی کشور ها خون ریزی کردن، فقط که آمریکا نیست؛ ایران، ژاپن، عربستان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، بریتانیا، هند همه ی کشور ها تو تاریخشون خون ریزی و جنایت وجود داره. 

گفت: اما الان ... 

باز زدم وسط حرفش و گفتم: آمریکا قدرت داره. همه ی کشور ها زمانی که قدرت دارن زور می گن، این مهمترین خصلت قدرته

گفت: کوروش کجا زور گفته؟ 

گفتم: نمی دونم کوروش زور گفته یانه چون اطلاعاتی که ما از کوروش داریم واقعا کمه، اما هخامنشیان کل آتن رو آتش زدن. این جنایت نیست؟ 

گفت: چرا هست. 

گفتم: بفرما ...  ژاپنی ها کلی کره ای کشتن، چینی ها کلی تبتی کشتن، ایرانی ها کلی هندی و ترک و عرب کشتن، عرب ها کلی ایرانی و ترک و اسپانیایی کشتن. تاریخ بشر پر از جنگ و خون ریزی و جنایته. فکر نمی کنم خدا موجودی وحشی تر از انسان خلق کرده باشه. آمریکا جنایت کار نیست انسان جنایتکاره. 

حرفی نزد 

من هم قامت بستم.

۴ ۰ ۱۵ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی