۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

مست عشق: یک آنونس طولانی

یک آنونس طولانی، بهترین توصیفی‌ست که در مورد مست عشق می‌توانم بگویم. تعریف حرفه‌ای آنونس چیست؟ آنونس خلاصه‌ی چند ثانیه‌ای از یک فیلم است که جهت تبلیغ و ایجاد کنجکاوی برای مخاطب ساخته می‌شود. به نظر من مست عشق یک آنونس خیلی طولانی بود. نمی‌دانم علت این حجم از پراکنده گویی سانسور بود یا واقعا فرهاد توحیدی و حسن فتحی که هر دو از فیلمنامه نویسان خوب ایران هستند چنین فیلم نامه‌ایی نوشته اند‌. در هر صورت مست عشق آن فیلمی نبود که انتظارش را داشتم. 

اولا انتخاب پارسا پیروزفر برای نقش مولانا به همان اندازه غلط بود که انتخاب شهاب حسینی برای نقش شمس درست. نقش مولانا به تنش دار می‌زد، پارسا پیروزفر بسیار بازیگر قوی و خوبیست اما کاریزمایی که برای نقش مولانا نیاز بود را نداشت. اسم مولانا به تن او نمی‌نشست و نمی‌شد باور کرد که او مولاناست. این از موضوع انتخاب بازیگر. اما به شخصیت مولانا بپردازیم. حسن فتحی نه فقط در مورد مولانا بلکه در مورد سایر نقش‌های فیلم به سطحی‌ترین شکل ممکن عمل کرده. ما مولانا را نمی‌بینیم. او که بود؟، چه کارهایی کرده بود؟ چه شد که شیفته‌ی معرفت شمس شد؟ ما فقط در سطح شخصیت مولانا ماندیم، در مورد شمس هم همین طور. تنها یکی دو چشمه از قدرت روحانی او می‌بینیم و سر و ته اش هم می‌آید. بقیه شخصیت ها هم که در حد مجسمه‌هایی سخن گو بودند. کیمیا و علاالدین، حسام‌الدین چلپی و... همگی افراد مهم این داستان بودند که هیچ پرداخت شخصیتی نداشتند. حداقل در این نسخه ایی که من در سینما دیدم که چیزی از شخصیت هایی که نام بردم دستگیری نشد. 

اسکندر خان چرا این قدر در این داستان مهم است؟ این همه تاکید از کجا می‌آید؟ انگار کارگردان شخصیت‌ها اصلی را فراموش کرده و سعی در نشان دادن تکامل ناقص شخصیت فرعی ماجراست. 

واقعا احساس می‌کنم باید نسخه‌ایی که در ترکیه اکران شده یا می‌شود را دید. شاید تیغ سانسور دست و پای این فیلم را بریده باشد 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اوپنهایمر: قابل ستایش یا معمولی

در نسل جدید کارگردان های هالیوود دو نفر به پرداخت نامعمول داستان هایشان مشهور بودند. دارن آرانفسکی که با Requiem For a Dream و Fountain نشان داد که چه نگاه متفاوت و خلاقانه ای به فرم داستان پردازی در مدیوم سینما دارد و کریستوفر نولان که با سه گانه بتمن متفاوتش فیلم های ابرقهرمانانه را به قبل و بعد از سه گانه ی خود تقسیم کرد. از دارن آرانفسکی و فیلم نامه های پیچیده و جذابش که چیزی نمانده. به نظر می رسد خلاقیت های جناب نولان هم در داستان پردازی نم کشیده است. 

نولان کارگردان خلاقی ست و برای ساختن سه گانه بتمن، Interstellar، Inception و نگاه متفاوتش به فیلمسازی در دل هالیوود شایسته ی ستایش بود. اما چرا برای آن فیلم ها از او تقدیر نشد؟ بعضا حتا نامزد بهترین کارگردانی هم نمی شد اما اوپنهایمر که شاید بعد از Dunkirk معمولی ترین فیلم نولان است باید تمام جوایز اصلی اسکار را دریافت کند. بعد از سالها مطالعه سینمایی و بررسی فیلم های دریافت کننده اسکار مخصوصا از سال 2010 به این سوی، به یک الگو رسیده ام که در بیشتر مواقع درست است. البته در مورد جایزه های اصلی صحبت می کنم یعنی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی. این دو جایزه مخصوصا از سال 2010 به این سوی ایدوئولوژیک اهداشده. در مورد جایزه بهترین فیلم، در چهارده سال اخیر عموما به فیلم هایی اهدا شده که یا به شکلی به ستایش ملی گرایی آمریکایی، کپیتالیسم، کوییریسم و سایر تفکرات تحت حمایت حاکمیت آمریکا پرداخته اند و نولان با پایین آوردن سطح فیلم سازی خود با ساخت Dunkirk که در ستایش حضور آمریکا در آن ماجرای محاصره بندر Dunkirk ساخته شد، اولین تلاشش را برای به دست آوردن اسکار انجام داد که بی نتیجه ماند اما اوپنهایمر او را به نتیجه دلخواهش رساند. اما چه چیزهایی اوپنهایمر را از سایر فیلم های نولان متمایز و آن را انتخابی مناسب برای اهدای دو جایزه اصلی آکادمی اسکار می کند. 

 

اول: آکادمی اسکار شیفته و دلباخته‌ی روایت کلاسیک است، همان مدل فیلم‌نامه نویسی ‌ایی که در کتاب سید فیلد به دانشجویان سینما می‌آموزند. داستان خطی، تک قهرمان، و بدون پیچیدگی‌های روایی. اوپنهایمر نولان کوچکترین پیچیدگی‌‌ایی ندارد. از دوران دانشجویی اوپنهایمر شروع می‌شود و کاملا خطی به دریافت مدالش ختم. نولان این مرحله را عبور می‌کند.

دوم: آکادمی اسکار مخصوصا از سال ۲۰۱۰ به فیلم های خاصی جایزه بهترین فیلم را داده. وقتی با دقت نگاه می‌کنیم اکثر فیلم‌هایی که در چهارده سال اخیر جایزه‌ی بهترین فیلم را گرفته اند یا بر کوس ملی‌گرایی و رویای آمریکایی کوبیده اند یا به نحوی تفکرات مقبول حاکمیت آمریکا مانند کاپیتالیسم، کوییریسم (همجنس‌گرایی)، یهودیت و مسائل مربوط به هولوکاست و... را ستایش کرده اند. در این مورد هم اوپنهایمر تنها بر اهمیت ساختن بمب در رقابت با نازی ها و پایان دادن به جنگ تاکید می‌کند، همچنین بارها یهودی بودن اوپنهایمر و حتا کینه‌ی قلبی او از نازی ها و اشاره او به اسارت یهودیان در اردوگاه‌های آلمان ها را می‌بینیم (هولوکاست). در آخر هم فیلم در واقع هیچ اشاره‌هایی به فاجعه‌ی هیروشیما و ناگاساکی نمی‌کند، به غیر از یک عذاب وجدان که این هم در راستای همان ساختن قهرمان از آمریکا و آمریکایی‌هاست. 

سوم: ظاهراً وجود صحنه‌های اروتیک در کسب جوایز اصلی اسکار بی تاثیر نیست. توضیح بیشتری در مورد این بخش نمی‌دهم. 

 

در این نوشته به تحلیل خود فیلم نپرداختم. صرفا در مورد دلایلی صحبت کردم که از نظر من اوپنهایمر جایزه بهترین فیلم اسکار و بهترین کارگردانی را گرفت. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

گناه فرشته، پر زرق و برق اما بی محتوا

گناه فرشته یک بار دیگر ثابت کرد که اولین و مهمترین مسئله در صنعت فیلم سازی فیلمنامه و سپس کارگردانی ست. حالا که مدتی از پخش آخرین قسمت این سریال گذشته می‌خواهم در مورد این که چرا گناه فرشته سریال خوبی نیست صحبت کنم.

اولین مسئله سریال خود حامد عنقاست. هر جا که نام او در تیتراژ باشد با یک سریال یا فیلم سینما پر خرج مواجهیم، پر از لوکیشن های بی مانند، ماشین های آخرین سیستم و بازیگران گران قیمت. او تهیه کننده‌ای خوب برای هر کارگران کاربلد می‌تواند باشد چون حسابی برای فیلم‌ها خرج می‌کند اما مسئله این است که نه نویسنده خوبی‌ست نه کارگردان خوب.

چرا چنین ادعایی می‌کنم؟ به سریال گناه فرشته نگاه کنیم. مهمترین عنصری که در روایت‌گری سریال استفاده شده، ایجاد تعلیق به وسیله‌ی ندادن اطلاعات به مخاطب است. روشی بسیار درست که به شکل بسیار نادرستی در این سریال به کار گرفته شده. چرا؟ چون مانع شناخت صحیح شخصیت‌ها می‌شود. ایجاد تعلیق یک فرآیند کاشت و برداشت می‌طلبد مانند پلان ابتدایی فصل سوم سریال برکینگ بد که با یک خرس عروسکی شناور روی آب شروع می‌شود و ما پایان فصل متوجه می‌شویم که ماجرای آن عروسک چه بوده و حتا در فصل های بعد هم گاها به آن ماجرا اشاره می‌شود. پس استفاده درست از تعلیق می‌تواند راز پیروزی و موفقیت یک سریال باشد اما وقتی درست از آن استفاده نکنیم می‌شود گناه فرشته.

در تمام طول سریال کارگردان طوری به مخاطب القاء می‌کند که فرشته کاملا بی‌گناه است. اما دقیقا در آخرین قسمت متوجه می‌شویم که خیر او واقعا عشیری را کشته! چرا؟ عماد کیست؟ عشیری کیست؟ چرا عشیری همسر عماد را کشت؟ این عماد چرا اینقدر قدرت و نفوذ دارد؟ آنهایی که آخر فیلم عماد را به کشتن دادند کیستند؟ چرا هیچ کدام از شخصیت ها در این سریال تعریف نشده اند تا تکلیف مخاطب با آنها معلوم باشد؟  معلوم نیست عماد چه کاره بوده که این همه پر نفوذ است یا چرا همه از خانواده عشیری بد گویی می‌کنند؟ همسر اول عشیری چرا مرده؟ چرا پسر عشیری فکر می‌کند عشیری عامل مرگ مادرش است؟

حامد عنقا در این سریال هر لحظه مخاطب را شگفت زده می‌کند، مثلا در طول سریال کوچک‌ترین نشانه‌ایی از این که فرشته پسر عشیری را دوست داشته نمی‌بینیم یا این که ارتباطی بین این دو بوده. اما بی دلیل در قسمت ماقبل آخر که به نظر می‌رسد تماما تخیلات فرشته پیش از اعدام است از علاقه‌ی او به پسر عشیری پرده برداری می‌شود! شخصیت مانیا که به نظر می‌رسید شخصیتی مهم در سریال باشد هیچ کمکی به پیش برد سریال نمی‌کند! 

عنقا با ایجاد جلوه های بصری مانند بازیگران نامی، لوکیشن های جذاب و دیدنی، ماشین های بسیار گران قیمت، استفاده از موسیقی های مشهور دنیا که هیچ سنخیتی هم با شخصیت حامد ندارد، استفاده از شعر شعرای بزرگ مانند شاملو که باز هم کاملا بی ربط و بی دلیل است و حتا اقتباسی جلوه دادن سریال که پس از مدتی که معلوم می‌شود ساختگی‌ست از تیتراژ برداشته می‌شود؛ سعی دارد مشکلات بی پایان فیلم نامه را بپوشاند که امکان پذیر نیست. چون همانطور که در ابتدای این نوشته گفتم مهمترین مسئله در سینما اول فیلم نامه‌ی خوب و بعد کارگردانی خوب است‌. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

برادران لیلا

برادران لیلا قطعا سیاسی ترین فیلم سعید روستایی و می توان گفت سیاسی ترین فیلم دو دهه اخیر ایران است. در برهوت سینمای ورشکسته ی فعلی ایران که با قهرمان پروری های پوشالی، نشان دادن زرق و برق های دروغین و خنده های زورکی در فیلم های سینمایی و سریال های نمایش خانگی سعی  در پنهان کردن واقعیت های جامعه دارند، وجود امسال سعید روستایی مانند شهابی ست که آسمان سیاه سینمای ایران را برای صدم ثانیه ای روشن می کند. آنهایی که پیش از این نوشته های مرا دنبال می کردند احتمالا تحلیل من در مورد دو اثر پیشین روستایی را در کانال تلگرام ام خوانده اند. آثار سعید روستایی را از زمانی که فیلم کوتاه می ساخت دنبال می کردم و تمام فیلم های منتشر شده ی او را دیده ام. بر نحوه ی روایت گری او یعنی پش برد داستان با استفاده افراطی از دیالوگ همواره نقد داشتم اما حالا دیگر این موضوع را بخشی از سبک او می دانم و بر این باورم که به عمدا از این روش استفاده می کند. برادران لیلا پختگی سعید روستایی را در سبک فیلم سازی اش نشان می دهد. فیلم نامه ای خطی و ساده که در عین سادگی بسیار سنبلیک بوده و پیچیدگی های خاص خود را دارد. 

برادران لیلا هم مثل دو فیلم پیشین روستایی در مورد فقر و اختلاف طبقاتی ست. او دوباره به سراغ همان سوژه ی قبلی اش رفته. خانواده ای در خانه ای کوچک در جنوب تهران، و به نمایش همان  مشکلی می پردازد که در دو فیلم قبلی بدان پرداخته بود؛ فقر. در ابد و یک روز فقر باعث شد خانواده ی سمیه او را بفروشند، در متری شش و نیم فقر باعث تبدیل شدن ناصر به یک قاچاق چی شد اما در برادران لیلا ماجرا اندکی متفاوت است. خانواده ای که در برادران لیلا به نمایش گذاشته می شود این بار علاوه بر فقر درگیر سنت های پوسیده ی خود شده و همین سنت ها در طول داستان باعث فروپاشی خانواده شده است. اما مسئله این است که روستایی علت مشکلات خانواده را این بار نه سنت های بد و نه حتا فقر که افرادی می داند که با وجود آگاهی از اشتباه بودن آن سنت ها همچنان به پیروی از آنها می پردازند. برادرانی که چشم های خود را بر منطق لیلا می بندند. روستایی این بار شرایطی که شخصیت های داستانش در آن هستند را مشکل آنها نمی داند بلکه خود شخصیت ها را مشکل می داند. 

پدر خانواده فردی سنتی و غرق در توهم است. کسی که عملا از خانواده ترد شده اما هنوز به آداب و سنن طایفه اش باور دارد. خانواده ای که آنجا که او می گوید در عروسی بیشترین تعداد سکه را خواهد داد او را بزرگ می خوانند و تکریم می کنند و آنجایی که متوجه می شوند سکه ای وجود ندارد او را به زیر می کشند. لیلا سکه ها را برای کاری منطقی تر و عاقلانه تر برداشته همان کار را هم می کند اما برادرانش برای پدر متوهمشان تمام رشته هایی که لیلا رشته بود را پنبه می کنند. اینجا همان جایی ست که روستایی به زیبایی هر چه تمام تر پدر، مادر و برادران لیلا را عامل بدبختی خانواده نشان می دهد. پدری که به فرزندانش دروغ می گوید، مادری که از دروغ های پدر خانواده کورکورانه و از سر احساس حمایت می کنند و پسرانی که برای نشکستن پدر، پشت لیلا را خالی می کنند. درخشان ترین صحنه ی فیلم سیلی زدن لیلا به پدرش است. پدر لیلا به دلیل توهم بزرگ طایفه شدن به فرزندانش دروغ می گوید و باعث می شود آنها از سرمایه گذاری درستی که به توصیه لیلا انجام داده اند منصرف شوند بعد لیلا را مقصر می داند. لیلا دروغ های پدر را برملا می کند و به او می گوید نیاز به تنبیه دارد و به او سیلی می زند. در این صحنه سنت احترام چشم و گوش بسته به بزرگتر را روستایی مورد نقد قرار می دهد. 

حالا چرا می گویم این فیلم سیاسی ترین فیلم حداقل دو دهه اخیر است؟ چون می توان خانواده ی لیلا را مجاز جز به کل ایران دانست. روستایی شرایط فعلی ایران را به زیبایی پیشبینی کرده و به نمایش گذارده است.   

 

۰ ۰ ۱ دیدگاه

آسمان زرد کم عمق

نمی دانم چرا حالا که سالها از اکران آسمان زرد کم عمق می گذرد. یادم افتاده درباره ی این فیلم بنویسم! این فیلم کاری متفاوت و زیباست. مهم ترین نکات فیلم، بازی ها، تدوین، کارگردانی و فیلم نامه است.
همان طور که همه می دانیم کارگردان های ایرانی علاقه ی وافری به تدوین غیر خطی دارند و متاسفانه بدون این که این نوع تدوین برای کارشان ضروری و دلالت مند باشد از این نوع تدوین استفاده می کنند. اما درمورد آسمان زرد کم عمق اوضاع فرق می کند چون این فیلم باید به شکل غیر خطی تدوین می شد و شد. چرا؟ چون داستان به شکلی است که باید رائی داشته باشد و این راوی با توجه به شخصیت و تشویش و آشفتگی که در درونش است قاعدتا داستان را تکه تکه و با شکست های زمانی تعریف می کند . این تدوین حتا در شخصیت پردازی صابر ابر و ترانه علیدوستی به مخاطب کمک می کند. پس تدوین کاملا درست صورت گرفته.
اما در مورد بازی ها، بازی همه ی بازیگر ها عالی بود و گل سر سبدشان ترانه علیدوستی بود که از پس نقش پیچیده اش به خوبی بر آمده بود.
و فیلم نامه، اصل زیبایی این فیلم در داستان کار است، زنی که زمانی که به شدت احساس خوشبختی می کرده خانواده خود را به کشتن می دهد. و وقتی خودش زنده می ماند دچار افسردگی می شود. واقعا کار خاصی ست. دوست دارم بیشتر از این توضیح دهم اما چون این فیلم را یک بار و آن هم سالها پیش دیده ام نمی توانم بیشتر از این بنویسم.
فقط خواستم بعد از این همه سال از بهرام توکلی به خاطر ساختن این فیلم با این متن تشکری کرده باشم. همین

۰ ۰ ۰ دیدگاه

سینما با طعم اصغر فرهادی

انقدر ساده بود که یک لحظه همه جمع از دیدنش جا خوردند، انگار همه داشتند در ذهنشان دو دوتا چهار تا می کردند که این واقعا اصغر فرهادی ست!؟ مردی با قدی متوسط رو به کوتاه با لباس هایی به ساده ترین شکل ممکن با آرامشی عجیب در صورت که لبخند می زد. ده ثانیه ای این سکوت برقرار بود که من شروع کردم به دست زدن و بقیه هم فهمیدند که باید دست بزنند و دست زدند و همه به بهانه ی سلفی گرفتن به طرفش حمله کردن. من نرفتم، چرا؟ به هر حال دلایل خودم را دارم. 

***

برای نوشتن مقاله ای که درباره فیلم فروشنده تا آخر این ماه باید تحویل بدهم دوباره به دیدن فیلم رفتم. این بار با دقت بیشتر، با کرنومتر زمان فیلم را گرفتم، صرفا برای تمرین و کنجکاوی، می خواستم ببنینم فرهادی چقدر به قواعد پایبند است. یک دقیقه و چهل و چهار ثانیه تیتراژ و بعد شروع، عطف اول در دقیقه 27 اتفاق می افتد، درست به موقع پرده دوم شروع می شود عطف دوم دقیقه 92 بعد یک پایان بندی خوب. 

این بار که بهتر و دقیق تر فیلم را دیدم. متوجه خیلی چیز ها شدم. فیلم های فرهادی را نباید سرسری گرفت و با پاپ کرن دید. فرهادی روی تک تک نماهای فیلم هایش فکر می کند. از همان تیتراژ فیلم شروع شده. باید به اجزای تیتراژ هم دقت کرد. تیتراژ با یک تخت خواب شروع می شود، در ادامه تیتراژ هم مدام به تخت خواب تاکید می شود و ناخودآگاه به مخاطب می گوید تخت خواب در این فیلم مهم است. 

فیلم پر از نماد است که به دقت و سر جای خود قرار گرفته، در سکانس شروع فیلم خانه دارد خراب می شود، همه دارند خانه را ترک می کنند، عماد به پیرزن کمک می کند. از همان دقایق اول فرهادی شخصیت پردازی را آغاز کرده، قبل از کول کردن پسر پیرزن عماد می گوید چکار دارن می کنن و دوربین روی پنجره می ماند، پنجره ترک می خورد و دوربین گودبرداری یک برج را نشان می دهد. فرهادی به زیبایی به نقد سرمایه داری می پردازد ترک شیشه به درابتدای فیلم نشان از ترکی ست که در ادامه فیلم در زندگی عماد و رعنا ایجاد می شود. سکانس بعدی اسباب کشی است. همه دارند کمک می کنند. کتی وارد می شود به اتاق عماد و رعنا می رود ترک بزرگ روی دیوار درست بالای تخت خواب هشدار فرهادی ست درباره ی خطری که جامعه سرمایه داری برای خانواده دارد.

در ادامه به شخصیت پردازی عماد و رعنا و همچنین معرفی سایر شخصیت ها می پردازد. ماجرای تاکسی و شاگرد عماد بسیار مهم است. دقیقه بیست و پنج شروع اولین نقطه عطف است، عماد وارد راه رو می شود و خون روی پله ها کنجکاوش می کند، نگران بالا می رود و دقیقه بیست و هفت حمام را می بیند! 

اتفاق هایی که در ادامه وجود دارد بسیار زیبا و دیدنی است اما مجبورم فقط یک مورد را در این قسمت بگویم. صحنه خوردن ماکارونی که عماد متوجه می شود رعنا از کجا پول آورده خوردن را ادامه نمی دهد و آب می خورد، چرا نوشابه نخورد؟ چرا شربت نبود؟ چرا آب؟ آب در اکثر کشور های دنیا نماد پاکی و پاک کنندگی است. عماد آب خورد تا آلودگی غذا را از بین ببرد. 

قسمت آخر هم باز فقط به یک موضوع اشاره می کنم که پیرمرد در حمام خانه عماد زندانی شد که این کاملا تعمدی بوده. 

از خیلی چیز ها گذشتم، ارجاع به جای فرهادی به مرگ فروشنده آرتور میلر، ارجاع به گاو مهرجویی، ارجاع فرهادی به فیلم جدایی خودش! ریم فیلم، میزانسن های تاریک و فشرده و خیلی چیزهای دیگر که باعث می شود که این فیلم را بتوان یک شاهکار نامید. فکر می کنم امسال اتفاق های خوبی در اسکار برای ایران بی افتد. پیشبینی می کنم فرهادی علاوه بر بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، دربخش بهترین فیلمنامه هم کاندید شود، شاید حتا شهاب حسینی هم در بخش بهترین بازیگر نقش اول مرد نامزد شود، خدا را چه دیدی! :))

+ ببخشید، هم طولانی شد هم کمی تخصصی. 

***

آمد روی سن ایستاد و بعد از تشکر کردن گفت امیدوارم فیلم را به خاطر خودش ببینید، بدون پیش زمینه ها بدون این که فکر کنید فیلم را اصغر فرهادی ساخته. فروشنده را صرفا به خاطر خودش ببینید و امیدوارم از دیدنش لذت  ببرید 

من که لذت بردم :)

۳ ۰ ۱۰ دیدگاه

استراحت مطلق

کاهانی یک کارگردان صاحب سبک در ایران محسوب می شود. فیلم های او خاص و موضوع ها و نوع پرداخت آنها توسط او به شدت متمایز است.
به نظر من در نقد کارهای او نباید خیلی عجله کرد.
استراحت مطلق مثل بقیه کارهای کاهانی در عین حال که داستان ساده و روانی دارد بسیار پیچیده است. نگاه کاهانی رو به آدم ها و چگونگی رفتار های آنهاست. او برای روابط بین آدم ها اهمیت زیادی قائل است. نگاه او در تمام فیلم هایش که استراحت مطلق هم از آنها مستثنا نیست پرسشگر و نقاد بوده و هست. نگاه تیز بین او جامعه و کمبود های آن را می کاود و در فیلم هایش این کمبود ها را مطرح می کند و علت وجود آنها را جویا می شود.
به نظر من استراحت مطلق هم یک فیلم پرسشگر است فیلم درباره ی زنیست خواهان استقلال که شوهری شکاک داشته، از او طلاق گرفته اما همسر او هنوز او را می پاید. چگونگی رفتار مردهای این فیلم با این زن، رفتار شوهرش با او و رفتار زنی که مدعی است فکر می کند از خواهر به او نزدیک تر است پرسش این فیلم کاهانی است.
تنها کسی که نگاه بدی به ترانه علیدوستی نداشت مجید صالحی بود.
بازی همه بازیگر ها به ویژه مجید صالحی و رضا عطاران فوق العاده بود بازی روان مجید صالحی در این فیلم مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد.
کارگردانی فیلم هم به عنوان یک فیلم واقع گرا بسیار خوب بود.تنها چیزی که در این فیلم مرا آزار می داد نگاه به شدت تلخ و سرد فیلم بود. اکثر رنگ هایی که در تصاویر وجود داشت رنگهای خنثی و یا سرد بود البته مسلما تم فیلمنامه ایجاب می کرد که چنین باشد اما این همه تلخی واقعا مخاطب را خسته می کند.

۰ ۰ ۰ دیدگاه


.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی