سینما با طعم اصغر فرهادی

سینما با طعم اصغر فرهادی

انقدر ساده بود که یک لحظه همه جمع از دیدنش جا خوردند، انگار همه داشتند در ذهنشان دو دوتا چهار تا می کردند که این واقعا اصغر فرهادی ست!؟ مردی با قدی متوسط رو به کوتاه با لباس هایی به ساده ترین شکل ممکن با آرامشی عجیب در صورت که لبخند می زد. ده ثانیه ای این سکوت برقرار بود که من شروع کردم به دست زدن و بقیه هم فهمیدند که باید دست بزنند و دست زدند و همه به بهانه ی سلفی گرفتن به طرفش حمله کردن. من نرفتم، چرا؟ به هر حال دلایل خودم را دارم. 

***

برای نوشتن مقاله ای که درباره فیلم فروشنده تا آخر این ماه باید تحویل بدهم دوباره به دیدن فیلم رفتم. این بار با دقت بیشتر، با کرنومتر زمان فیلم را گرفتم، صرفا برای تمرین و کنجکاوی، می خواستم ببنینم فرهادی چقدر به قواعد پایبند است. یک دقیقه و چهل و چهار ثانیه تیتراژ و بعد شروع، عطف اول در دقیقه 27 اتفاق می افتد، درست به موقع پرده دوم شروع می شود عطف دوم دقیقه 92 بعد یک پایان بندی خوب. 

این بار که بهتر و دقیق تر فیلم را دیدم. متوجه خیلی چیز ها شدم. فیلم های فرهادی را نباید سرسری گرفت و با پاپ کرن دید. فرهادی روی تک تک نماهای فیلم هایش فکر می کند. از همان تیتراژ فیلم شروع شده. باید به اجزای تیتراژ هم دقت کرد. تیتراژ با یک تخت خواب شروع می شود، در ادامه تیتراژ هم مدام به تخت خواب تاکید می شود و ناخودآگاه به مخاطب می گوید تخت خواب در این فیلم مهم است. 

فیلم پر از نماد است که به دقت و سر جای خود قرار گرفته، در سکانس شروع فیلم خانه دارد خراب می شود، همه دارند خانه را ترک می کنند، عماد به پیرزن کمک می کند. از همان دقایق اول فرهادی شخصیت پردازی را آغاز کرده، قبل از کول کردن پسر پیرزن عماد می گوید چکار دارن می کنن و دوربین روی پنجره می ماند، پنجره ترک می خورد و دوربین گودبرداری یک برج را نشان می دهد. فرهادی به زیبایی به نقد سرمایه داری می پردازد ترک شیشه به درابتدای فیلم نشان از ترکی ست که در ادامه فیلم در زندگی عماد و رعنا ایجاد می شود. سکانس بعدی اسباب کشی است. همه دارند کمک می کنند. کتی وارد می شود به اتاق عماد و رعنا می رود ترک بزرگ روی دیوار درست بالای تخت خواب هشدار فرهادی ست درباره ی خطری که جامعه سرمایه داری برای خانواده دارد.

در ادامه به شخصیت پردازی عماد و رعنا و همچنین معرفی سایر شخصیت ها می پردازد. ماجرای تاکسی و شاگرد عماد بسیار مهم است. دقیقه بیست و پنج شروع اولین نقطه عطف است، عماد وارد راه رو می شود و خون روی پله ها کنجکاوش می کند، نگران بالا می رود و دقیقه بیست و هفت حمام را می بیند! 

اتفاق هایی که در ادامه وجود دارد بسیار زیبا و دیدنی است اما مجبورم فقط یک مورد را در این قسمت بگویم. صحنه خوردن ماکارونی که عماد متوجه می شود رعنا از کجا پول آورده خوردن را ادامه نمی دهد و آب می خورد، چرا نوشابه نخورد؟ چرا شربت نبود؟ چرا آب؟ آب در اکثر کشور های دنیا نماد پاکی و پاک کنندگی است. عماد آب خورد تا آلودگی غذا را از بین ببرد. 

قسمت آخر هم باز فقط به یک موضوع اشاره می کنم که پیرمرد در حمام خانه عماد زندانی شد که این کاملا تعمدی بوده. 

از خیلی چیز ها گذشتم، ارجاع به جای فرهادی به مرگ فروشنده آرتور میلر، ارجاع به گاو مهرجویی، ارجاع فرهادی به فیلم جدایی خودش! ریم فیلم، میزانسن های تاریک و فشرده و خیلی چیزهای دیگر که باعث می شود که این فیلم را بتوان یک شاهکار نامید. فکر می کنم امسال اتفاق های خوبی در اسکار برای ایران بی افتد. پیشبینی می کنم فرهادی علاوه بر بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، دربخش بهترین فیلمنامه هم کاندید شود، شاید حتا شهاب حسینی هم در بخش بهترین بازیگر نقش اول مرد نامزد شود، خدا را چه دیدی! :))

+ ببخشید، هم طولانی شد هم کمی تخصصی. 

***

آمد روی سن ایستاد و بعد از تشکر کردن گفت امیدوارم فیلم را به خاطر خودش ببینید، بدون پیش زمینه ها بدون این که فکر کنید فیلم را اصغر فرهادی ساخته. فروشنده را صرفا به خاطر خودش ببینید و امیدوارم از دیدنش لذت  ببرید 

من که لذت بردم :)

۳ ۰ ۱۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۱۰)

همین الان وبلاگ آقای میرزا یه پست درمورد فیلم فروشنده خوندم ، کلا نوشتن که فروشنده حرفی برای گفتن ندارد! 
بعد یادم افتاد اینجا یه پستی خوندم درمورد فروشنده ! که کاملا متفاوت بوده...
الان اومدم دوباره خوندم....بسی مفید بود...

کامنت در راستای اون پست اخر که نوشتین مطالبم تلنگری و مفید بوده یا نه :)
ا

پاسخ:

۶ بهمن ۹۵، ۱۳:۱۱
ممنون پرواز عزیز 


✿دخترے از تبارِ غرور✿

۲۰ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۴
فیلم رو دیده بودم ولی نه اون قدر با دقت...
الان که متنتون رو خوندم پشیمون شدم که چرا انقدر بی توجه بودم نسبت بهش حتی حوصلمم  سررفت چون کلیت داستانش تکراری بود برام :[

پاسخ:

۲۰ آبان ۹۵، ۲۲:۴۶
داستان تکرار بود اگر سکانس پایانی رو نداشت 

این فیلم بازی های ذهنی زیادی با مخاطب میکرد ...خیلی جالب بود برا من...واقعا فیلم خوبی بود...

پاسخ:

۲۰ آبان ۹۵، ۲۱:۲۶
ممنون 
واقعا فیلم خوبیه 


اوف آره خیلی تخصصی شد واقعا 
باید فیلم رو ببینم ، یک از همین روزها

پاسخ:

۱۹ آبان ۹۵، ۰۷:۵۷
فیلم خوبیه واقعا 
فیلم رو ببین آشنا جان زودتر 
اکرانش داره تموم می شه 

ام اسی خوشبخت

۱۸ آبان ۹۵ ، ۲۰:۵۸
فیلم رو ندیدم و بعید میدونم ببینم، موضوع فیلم رو همون اول شنیدم و از دوستان تعریفش رو شنیدم.
شیوه نگارش تحلیلتون جالب بود، ممنون :)

پاسخ:

۱۸ آبان ۹۵، ۲۲:۰۴
به موضوعش نباید دقت کرد 
فیلم فرا تر از این حرف هاست

من قبل دیدن هر فیلم میرم ویکی پدیاشو یه نگاه میندازم :دی

پاسخ:

۱۸ آبان ۹۵، ۱۷:۱۳
ویکی پدیا رو طوری می نویسن که داستان خیلی لو نره 
اما نقد فرض رو بر این می گیره که شما فیلم رو دیدی

یه ذره از پستو خوندم ... بعد دیدم دارین فیلمو تعریف میکنین ادامه ندادم!! ^__^

پاسخ:

۱۸ آبان ۹۵، ۱۵:۲۸
فیلم رو تعریف نکردم تحلیل کردم. که البته برای تحلیل فیلم مجبوری کمی هم تعریفش کنی :))))
خوب کردی می خوندی، لذت دیدنش از بین می رفت. 
هیچ وقت نباید قبل از دیدن فیلم تحیلی یا نقد یه فیلم رو خوند. 

پس بلاخره موضوع برای نوشتن پیدا کردید :)
امیوارم شما هم کارگردان موفقی بشید

پاسخ:

۱۸ آبان ۹۵، ۰۹:۴۳
بله :)
امیدوارم 

من فیلم رو ندیدم :)
متاسفانه هیچ اطلاعاتی هم در مورد فیلم و سینما و اینا ندارم که بخوام چیزی بگم :(
 ولی متن خیلی واسم جالب بود :)ممنون :)


پاسخ:

۱۸ آبان ۹۵، ۰۸:۲۲
:) 
بله دیگه، شما دکتری، دکترا که فیلم نمی بینن :)))))))

وای خیلی ممنون

من هنوز ندیدمش اما الان مشتاق تر شدم‎:)‎

پاسخ:

۱۸ آبان ۹۵، ۰۷:۰۸
خواهش می کنم
داستان رو لو دادم که :))


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی