انقلاب: خوب یا بد؟
چرا عموم جامعه شناسان، تاریخ دانان و فلاسفه با انقلاب مخالف اند؟
این سوال مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول کرده است. با افراد مختلفی در این مورد بحث کردم، مقالات و کتاب های متعددی درمورد انقلاب های مهم تاریخ از جمله انقلاب فرانسه، انقلاب 1917 روسیه، انقلاب اسلامی ایران خواندم و بر اساس این مطالعات فکر می کنم انقلاب ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد. آنهایی که برای مستقل شدن از کشوری استعمارگر صورت گرفته مثل انقلاب آمریکا، هند، کشورهای آمریکای جنوبی و...، دسته دوم انقلاب هایی هستند که برای تغییر اساسی حکومت اتفاق افتاده مثل انقلاب ایران، چین، روسیه و... اما دسته سوم شاید از نظر تخصصی جنبش خوانده شوند اما تاثیر عمیق و گسترده آنها این جنبش ها را هم تراز انقلاب می کند. این جنبش ها یا به دنبال تغییر در نگرش حاکمیت و/یا مردم در مورد بخش یا تمام جامعه هستند یا بدنبال تغییری در حکومت فعلی خود، مانند انقلاب مشروطه ایران یا جنبش سیاه پوستی آمریکا، یا جنبش دانشجویی 1968 فرانسه.
با توجه به مطالعات من، متخصصان عموما با دسته دوم مخالفاند. اما علت چیست؟ تاریخدانان و متخصصان علوم سیاسی معتقد اند از بین بردن کامل یا به اصطلاح سرنگونی یک حکومت و بازپروری یک سیستم جدید میتواند خسارتبار باشد و به نتیجهای عکس خواستههای مردم در زمان شروع انقلاب بینجامد. جامعه شناسان بر این باور اند که بیشتر انقلابهای این چنینی به حکومتی دیکتاتور و فاشیسم منجر میشود و عموما به نمونههای پیشین این نوع انقلابها اشاره میکنند. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه را مثال میزنند که منجر به حکومتی فاسد و تک صدا گردید و در آخر هم منجر به فروپاشی شوروی شد یا انقلاب کمونیستی چین که باعث سقوط اقتصادی و سیاسی این کشور شد که تا دهه ۸۰ میلادی ادامه داشت. اما آیا وجه مشترکی بین این انقلابها وجود دارد؟ به نظر من بله. آنچه بین اغلب انقلابهایی که منجر به سرنگونی کامل حکومت پیشین خود شده اند ایدئولوژیک بودن آنهاست. روسیه، چین، کوبا، ایران همگی انقلابهایی ایدیولوژیک در تاریخ خود داشتند. حالا سوال این جاست که آیا این انقلاب است که خسارت آفریده یا ایدئولوژی پشت پرده آن؟ از نظر من این سوءاستفاده یا سوءبرداشت از ایدیولوژیست که منجر به تغییر مسیر این انقلابها میشود. به عبارت دیگر مقدس و غیر قابل تغییر پنداشتن یک تفکر منجر به فساد آن تفکر میگردد.
در نتیجه از نظر من نمیتوان خود انقلاب را تقبیح کرد بلکه باید عناصر آن را مورد بررسی قرار داد. آنچه من از مطالعات خود دریافتم این است که انقلاب، سرنگونی و تغییر بنیادین در یک حکومت فاشیسم ایجاد نمیکند بلکه ایجاد تقدس در تفکر و سیاستهای پس از انقلاب، انقلاب را منحرف و منجر به تک صدایی و دیکتاتوری میشود.
بازی در زمین حریف: نظر من در مورد منطق جدید
در نوشته قبلی نظر محمد را به طور کامل شرح دادم و در پایان این سوال را پرسیدم که آیا روش صلح آمیز و منطقی او در شرایط فعلی ایران می تواند مثمر ثمر باشد؟ از او هم همین سوال را پرسیدم و او گفت روش مبارزه او تنها در بلند مدت پاسخ گو است نه فرزندانمان، نه نوه هایمان، نه نتیجه هایمان بلکه احتمالا نبیره هایمان ممکن است با این روش اصلاح صلح آمیز در کشوری قوی و عاری از هرگونه فساد زندگی کنند.
در پاسخ به تمام حرف های او می خواهم بگویم: آیا تا آن زمان ایرانی وجود خواهد داشت؟!
مسئله ای که در ایران وجود دارد بسیار عمیق است و ابعاد بسیار مختلفی دارد. تصمیماتی در حاکمیت فعلی ایران گرفته شده و دارد گرفته می شود که تاثیری بسیار مخرب بر آینده کشور خواهد داشت. به محیط زیست نگاه کنیم. دریاچه ارومیه به دلیل سوءمدیریت حوزه ی آبخیز آن ناحیه رو به نابودیست. بسیاری از تالاب های ایران خشک شده اند، رودخانه ها سالهاست لایروبی نشده اند، سدهای بسیاری بدون مطالعه ی دقیق ساخته شده و عامل تخریب بخش وسیعی از محیط زیست کشور شده، اخیرا سد چرمشیر با وجود هشدار سازمان محیط زیست خود جمهوری اسلامی آبگیری شد که به گفته بسیاری از کارشناسان داخلی و خارجی باعث نابودی کشاورزی منطقه خواهد شد. تخریب جنگل های حوزه ی دریای مازندان و جنگل های بلوط زاگرس باعث مشکلات فراوانی از جمله فرسایش خاک، بیابان زایی و افزایش احتمال وقوع سیل در صورت بارندگی شدید خواهد شد و بسیاری موارد دیگر که در اثر مدیریت ناصحیح حکومت فعلی به وجود آمده و در صورت عدم تغییر این وضعیت احتمالا ادامه خواهد داشت.
به هیچ عنوان مسئله ایران، دولت ها نیستند. برای مثال از چای کار های گیلان بپرسید تصمیمات کلان در حوزه ی کشاورزی در دوران دولت آقای خاتمی چه خسارات سنگینی به مزارع چای ایران وارد کرد. یا سد های ساخته شده در حوزه ی رود کارون در دوران آقای احمدی نژاد چه تاثیری روی محیط زیست خوزستان گذاشت. اینها تنها بخشی از مشکلات کشور آن هم تنها در حوزه ی محیط زیست است که نیاز به اقدام فوری در مورد آن ها به شدت حس می شود. در حوزه ی فرهنگ، صنعت، گردشگری، آموزش و... هم می توان نمونه های بسیار یافت. آیا با وجود چنین شرایطی می توانیم به شکلی که محمد می گوید عمل کنیم؟ حتا اگر روشی موثر تر باشد و احتمال موفقیتش بیشتر! صحبت های محمد در شرایطی عملی ست که انتخاب مردم بتواند تاثیرگذار باشد. بیایید فرض را بر این بگیریم که انتخابات فعلی ایران کاملا استاندارد و عادلانه است و حرف محمد هم درست و منطقی بدانیم که می گوید مردم در بزنگاه ها وارد میدان نشدند. سوال این است که در میدان بودن یا نبودن چه تاثیری دارد وقتی اشتباه ها نه تنها کم نمی شود بلکه تکرار می شود. به بخش محیط زیست برگردیم، سد پانزده خرداد قم مشکلی مشابه سد چرمشیر دارد اما نه تنها از مشکلات آن سد درس نگرفتند بلکه مشابه همان را تکرار کردند. سد پانزده خرداد سال 73 افتتاح شد یعنی زمان دولت مرحوم هاشمی.
پس به طور کلی هر چند حرف های محمد منطقی ست اما در مورد سیستم فعلی بعید می دانم روشی قابل اتکا باشد. چرا که تفکر افراد تاثیر چندانی روی روند پیشروی کشور ندارد. کشور ما نیازمند یک تغییر فوری و بنیادین در مدیریت کلان خود است. کشور به مدیرانی نیاز دارد که بیشتر به تخصص اهمیت بدهند و تصمیم گیری بدون در نظر گرفتن نظرات کارشناسان امکان پذیر نباشد تا شاید بتوان بخشی از خسارات وارد شده در سالهای اخیر را جبران کرد.
بازی در زمین حریف: آشنایی با یک منطق جدید
بیشتر از شش ماه بود محمد را ندیده بودم. او یکی از منطقی ترین افرادی ست که می شناسم و با این که در بسیاری از موارد مخصوصا در حوزه سیاسی با او اختلاف نظر دارم اما بحث کردن با او همیشه جذاب بوده و هست، چرا که بر عکس بسیاری از ایرانی ها که بیشتر نظرات شان در مورد مسائل سیاسی یا بر اساس احساساتشان است یا برداشت ناقصشان از آنچه در رسانه ها شنیده اند، او به دلیل تسلط اش بر علوم سیاسی، تاریخ، فلسفه و ذهن تحلیل گر اش طوری مسائل را تحلیل می کند که وقتی صحبت هایش تمام می شود نمی توان کوچکترین ایرادی از آنها گرفت.
از تماس آن روز اش تعجب نکردم. حدس می زدم دیر یا زود سر کله اش پیدا می شود تا درباره ی اتفاقاتی که برای من افتاد صحبت کنیم. آن شب بعد از شنیدن صحبت های من گفت یادت هست چقدر تشویق ات کردم که رای بدهی؟ من با تعجب گفتم رای؟ گفت بله رای. در حکومتی که پاروپاگاندای بسیار قوی ایی داره هر نوع جنبشی محکوم به شکسته (با این حرفش موافق نبودم چون تعریفی از موفقیت و شکست ارائه نداد با این حال چیزی نگفتم تا ببینم چه می گوید) پروپاگاندای حکومت طوری عمل می کنه که هدف های والای جنبش دیده نشه حتا تو رسانه های خارجی هم مسئله حجاب در مورد این جنبش بلد شد در حالی که اهداف اصلیش عدالت خواهی، فساد ستیزی، اعتراض به مدیریت ناصحیح و... بود که کمتر در موردش صحبت شد. حکومت هایی مثل حکومت ما که نیروی نظامی بخش عظیمی از اقتصاد رو در اختیار داره به سرعت مردم رو سرکوب و می ترسونه و بعد از خاموش شدن هم فضا بسته تر می شه. در نتیجه این جنبش ها نه تنها باعث آزادی بیشتر نمی شه بلکه حکومت فضا رو بیشتر می بنده. (با این حرف هم مخالف بودم اما کنجکاو بودم ببینم در مورد رای چه می خواهد بگوید پس چیزی نگفتم) پرسیدم خب به نظر تو باید چه کرد؟ گفت بهترین راه برای مبارزه با چنین حکومتی رای دادن بر علیه سناریوییه که سعی در اجراش داره. گفتم نمی تونم حرفت رو قبول کنم مردم بارها این کار رو کردن محمد بارها. محمد ادامه داد: نه تو بزنگاه هایی که باید، پا پس کشیدن. مردم باید سال 84 رای می دادند، ندادند و اتفاقی افتاد که همه می دونیم چقدر به ضرر کشور بود. تفکری متولد شد و به سرعت رشد کرد که بسیار به ایران و به مردم خسارت زد. بعد مردم سال 88 خواستند جبران کنند و آمدند اما فایده ایی نداشت چون اون تفکر حاکم بود. انتخابات مجلس بعدی مردم نیامدند و باز آن تفکر قوی و قوی تر شد. سال 92 دوباره مردم آمدند و به شکل صلح آمیزی تفکری رو که تازه داشت نتیجه ی سوءمدیریت خودش رو می دید کنار زدند. (نمی توانستم مخالفت کنم) گفتم یعنی دولت روحانی رو تو قوی می دونی؟ گفت دولت اول روحانی تورم رو به شکل واقعی تک رقمی کرد. مردم اینو احساس کردن عملکرد دولت اول روحانی خوب بود وگرنه سال 96 دوباره مردم پای صندوق رای نمی اومدن. گفتم: پس چرا چهار سال دوم این طور شد؟ اون موقع که دولت هم محبوبیت لازم رو داشت هم مجلس تقریبا باهاش هم فکر بود. گفت: من حتا عملکرد دولت دوم رو هم بد نمی بینم. فشار بی امان آمریکا و بقیه کشور ها از یه طرف دولت رو فلج کرده بود از یه طرف دیگه نهاد هایی که همچنان موافق تفکر قبل از دولت روحانی بودن، با دولت همکاری نمی کردند و تمام تلاششون این بود که دولت شکست بخوره و این طور هم شد. مردم در انتخابات مجلس رای ندادند و اون تفکر برگشت، انتخابات ریاست جمهوری هم رای ندادند و اون تفکر قدرتمند تر شد. گفتم چرا نمی گی اصولگرا؟ چرا همه اش می گی اون تفکر؟ گفت چون اینها اصول گرا نیستند اینها اصولی ندارند، فقط به دنبال قدرت اند. گفتم خب ادامه بده. گفت حالا فرض کن مردم می رفتن به همون آدمای هر چند ضعیف اما مخالف اون تفکر رای می دادند. حکومت از یه طرف یه سیلی محکم از مردم می خورد از یه طرف دیگه هیچ جوره نمی تونست جواب این سیلی رو بده چون هر جوابی به ضررش تمام می شد. گفتم: خب اون تفکر به خراب کاریش ادامه می داد گفت نمی تونسنت گفتم چطور نمی تونست؟ چطور تو دولت دوم روحانی تونست حالا نمی تونه؟ گفت برای این که اگر مردم رای می دادند می فهمید که مردم آگاهند به رفتار های این تفکر و نمی خوان حضور داشته باشه. گفتم خب همین الان هم می دونن مگه نمی دونن؟ یعنی این حرکت اخیر مشکل مردم رو نشون نداد؟ گفت نه (از قاطعیت نه گفتنش حقیقتا شکه شدم) گفتم چطور؟ گفت برای این که رسمیتی نداشت. انقلاب در اغلب موارد به فاشیسم ختم شده. خودت برو نگاه کن. این همه خانواده داغدار شدن. این همه هزینه به مردم تحمیل شد. این همه مردم عصبی تر شدن. حاصلش چی شد؟ واقعا فکر می کنی مشکلات حل می شه؟ اما اگر مردم رسمی از طریق رای مخالفتشون رو نشون می دادن این تفکر متوجه می شد که جایی بین مردم نداره و باید برای بقاء خودش رو اصلاح کنه.
در تئوری حرف های محمد کاملا منطقی و درست است اما آیا در شرایط فعلی می توان از طریقی که او می گوید در بازه زمانی کوتاه مدت نتیجه لازم را گرفت؟
بازی در زمین حریف: مقدمه
امروز با دیدگاه جدید و بسیار محترمی در تحلیل وقایع ماههای اخیر آشنا شدم که دوست دارم اینجا به اشتراک بگذارم.
آنچه در آینده خواهم نوشت شاید مزه تلخی داشته باشد اما نگاهی بسیار محترم است حتا اگر در کل با دیدگاه من تفاوت بنیادی داشته باشد.
به زودی ...
پارادکس
امشب شب بسیار عجیبی ست
تمام تهران را نور آتشبازیها روشن کرده اما فریاد مردم...
زندگانی بی دار
بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست
بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست
یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل
کای یار غار صحبت اغیارم آرزوست
ای دیده خون ببار که یک ملتی بخواب
رفته است و من دو دیده بیدارم ارزوست
ایران خرابتر ز دو چشم تو ای صنم
اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست
بیدار هر که گشت در ایران رود بدار
بیدار و زندگانی بی دارم آرزوست
ایران فدای بوالهوسیهای خائنین
گردیده یک قشون فداکارم آرزوست
خون ریزی آنچنان که ز هر سوی جوی خون
ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست
در زیر بار حس شدهام خسته راه دور
با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست
بیزار از آن بُدم که در آن ننگ و عار نیست
امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست
مشت معارف ار دهن شیخ بشکند
زین مشت کم نمونه خروارم آرزوست
حق واقف است وقف بچنگال ناکسان
افتاده دست واقف اسرارم آرزوست
تجدید عهد دوره سلطان حسین گشت
یکمرد نو چو نادر سردارم آرزوست
ما را ببارگاه شه عارف اگر چه راه
نبود و لیک پاکی دربارم آرزوست
عارف قزوینی
عفو
با تعجب گفت: میخوونی؟!!!!
من با لبخندی عصبی داشتم متنی را میخواندم که وقاحت از سر تا پایش میبارید.
دیگری گفت: میتونی قبول نکنی بری دادگاه از خودت دفاع کنی
من در ذهنم حرفهای دیروز وکیلم را مرور میکردم؛
«هر چی بود امضا کن، یعنی من اگه جای تو بودم امضا میکردم. اینا که نمیتونن بگن تسلیم، شما درست میگید. این حرکت جدیدشون رو مصالحه در نظر بگیر. برو امضا کن تموم شه»
مردی که از خواندنم تعجب کرده بود گفت: عف پدرانه نشنیدی؟ امضا کن برو دیگه.
چشمم روی کلمه "رهبر عزیز" ماند.
یاد یکی از داستانهای خودم افتادم. "... آقای رییس عینکتان کمی کج است، کمی هم کثیف به نظر میرسد"
امضا کردم.
تمام شد ... فعلا
جهان بیاخلاق
جهان در حال بیاخلاقتر شدن است. شاید بگویید غیب گفتی؟ این را که همه میدانیم! واقعا میدانید؟ میدانید بیاخلاقی یعنی چه و چه خطراتی دارد؟
بیاخلاقی یعنی شرکتهای بزرگ تکنولوژی مثل گوگل، ماکروسافت، آمازون و... بدون توجه به سرنوشت افراد آنها را اخراج میکنند؛ برایشان فرقی ندارد فرد اخراجی باردار باشد یا مهاجری که بدون داشتن کار ویزایش تنها ۶۰ روز اعتبار خواهد داشت آنها تنها به فکر سود شرکت اند. بیاخلاقی یعنی دانشجویی که پزشکی میخواند چون پولش خوب است، بیاخلاقی یعنی کارفرمایی که تا وقتی به کارمندی نیاز دارد، با او به گرمی برخورد میکند و به محض تمام شدن کار حتا او را به اتاقش هم راه نمیدهد، بیاخلاقی یعنی پسری که به مادرش میگوید «چرتوپرت نگو مامان»
نمیدانم چرا دنیا این شکلی شده، نمیفهمم چرا مردم به هم احترام نمیگذارند، درد یکدیگر را نمیبینند، حال هم را نمیپرسند، دل برای هم نمیسوزاندند. انسانیت و اخلاق با شیب تندی رو به زوال است و هیچکس این خطر بزرگ را گوشزد نمیکند. چند نفر را میشناسید که وقتی میبینند کسی آشغال روی زمین میریزد آن را بردارند و در سطل آشغال بیندازند؟ چند نفر را میشناسید که اگر شرایط تقلب در امتحان برایشان وجود داشته باشد تقلب نکنند؟ چند نفر را میشناسید که سعی میکنند کمتر دروغ بگویند؟
انگار این موضوعات اهمیت خود را از دست داده، بسیاری انگار فقط به پول و سرمایه میاندیشند و حتا حاضر نیستند به ارزشهای اخلاقی فکر کنند. چه برسد به ایستادن در مقابل بیاخلاقی ها. اکثریت میگوید به من چه مربوط؟ من که دروغ نمیگویم! من که ظلم نمیکنم! من که دزدی نمیکنم! یا میگویند به من چه مربوط؟ به من که ظلم نشده! از من که دزدی نکرده اند! به من که دروغ نگفته اند! جهان پر از «من»هایی شده که نمیفهمند که اگر «ما» از بین برود، «من» هم وجود نخواهد داشت.
ما باید به اطرافمان نگاه کنیم، به دیگران و شرایطشان فکر کنیم، در تصمیماتمان (مخصوصا اگر در جایگاهی هستیم که تصمیممان روی دیگران تاثیر گذار است) دیگران هم در نظر بگیریم. باید حواسمان بیشتر به هم باشد.
زلال چشمهایت
مگذار دیگران نام تو را بدانند …
همین زلال بیکران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
احمد شاملو
به فرزندان خود نترسیدن را بیاموزیم
شاید دخترش پنج یا شش ساله بود، بغلش کرد و به او گفت: من مطمئنم میتونی
قرار بود با اسکیتبُرد از چند مانع عبور کند.
دختر گفت: ولی من میترسم بابا
پدر گفت: خب ما همیشه چکار میکنیم؟ با ترس انجامش میدیم.
دختر به سمت مانعها حرکت و از آنها عبور کرد، همهی کسانی که آنجا بودند برایش کف زدند و هورا کشیدند.
جذابیت این مکالمه در این است که پدر نمیگوید: "نترس بابا ترس نداره که". به فرزندش یاد میدهد که ترس طبیعیست و با وجود ترسی که درونات وجود دارد باید حرکت کنی، ترس را باید ببینی اما از آن نترسی و به سویاش بدوی.
بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.
| استیون هاوکینگ |
جملهای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات میشود:
ما از همان ابتدا نیز علاقهای به دنیا آمدن نداشتیم!
| زمان لرزه - کورت ونه گات |
پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیتتر از آینهی نمایشدهندهی وقایع آن جامعه است.
| جان گریرسون |
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.
| گابریل گارسیا مارکز |
همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست میداشته
بیگانه مییابد.
| آلبر کامو |
دستهبندی
-
تحلیل مسائل اجتماعی
(۴۲)-
وقتی حرف می زنیم
(۴) -
رفتار های اجتماعی ما
(۱۹) -
خانواده
(۳)
-
-
شعر
(۱۶) -
تحیلی مسائل فردی
(۳۳) -
عکس نوشت و متن ادبی
(۵) -
درباره هنرهای نمایشی
(۹) -
لحظهها
(۲۳) -
نمایشگاه ۱۴۰۱
(۱۲) -
تحلیل وقایع ۱۴۰۱
(۱۶)
واژه های کلیدی
آخرین نوشته
بایگانی
- مرداد ۱۴۰۳ (۲)
- خرداد ۱۴۰۳ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۱)
- اسفند ۱۴۰۲ (۲)
- بهمن ۱۴۰۲ (۳)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- آبان ۱۴۰۲ (۳)
- مهر ۱۴۰۲ (۳)
- شهریور ۱۴۰۲ (۴)
- مرداد ۱۴۰۲ (۳)
- تیر ۱۴۰۲ (۳)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱)
- اسفند ۱۴۰۱ (۲)
- بهمن ۱۴۰۱ (۱۰)
- دی ۱۴۰۱ (۳)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- آبان ۱۴۰۱ (۱)
- مهر ۱۴۰۱ (۶)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- مرداد ۱۴۰۱ (۴)
- تیر ۱۴۰۱ (۲)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۴)
- فروردين ۱۴۰۱ (۲)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۴)
- دی ۱۴۰۰ (۶)
- آذر ۱۴۰۰ (۷)
- مهر ۱۳۹۹ (۱)
- آبان ۱۳۹۸ (۱)
- مرداد ۱۳۹۸ (۵)
- آذر ۱۳۹۷ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۳)
- آبان ۱۳۹۵ (۲)
- مهر ۱۳۹۵ (۴)
- شهریور ۱۳۹۵ (۶)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۴)
- خرداد ۱۳۹۵ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۴)
- آذر ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۵)
- مرداد ۱۳۹۴ (۴)
- تیر ۱۳۹۴ (۴)
- فروردين ۱۳۹۴ (۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۱)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۲ (۱)