پیرمرد

پیرمرد

اعصابم خورد بود. فکر کنید پنجشنبه ساعت 6 بعد از ظهر راه بیفتی این همه راه بروی دانشگاه برای یک کلاس؛ بعد کلاس تشکیل نشود. در راه برگشت داشتم با خودم حرف می زدم و غرولند می کردم که این چه وضعیه و... .ویبره موبایل تو جیبم عصبی ترم کرد، گوشی را از جیبم در آوردم و جواب دادم.

- الو

- سلام سعید خوبی؟  

نشناختمش اما به رویش نیاوردم.

- نه بابا کلاس امروز رامشت تشکیل نشد اعصاب خورد شد. 

- کلاس هاش رو ادغام کرده مگه خبر نداشتی؟

- از کجا باید می دونستم. 

- بچه ها می گفتن جلسه اول گفت که!

- جلسه اول نرفتم. نمی تونستی زودتر بهم بگی ؟! 

- چه می دونستم، عب نداره حضور غیاب براش مهم نیست، فردا می یایی...

پیرمردی ناگهان جلویم سبز شد و گفت : جوون می تونی یه قورمه سبزی بخری با دخترم بخورم؟

گفتم: پول ندارم 

پسر پشت تلفن گفت : چی می گی کی حرف پول زد؟

گفتم : ببین من الان اعصاب ندارم می شه بعدا زنگ بزنی؟

- باشه بابا روانی خداحافظ!

گوشی رو قطع کردم و با خودم گفتم: این هم گدایی جدیده، یه قورمه سبزی برام بخر با دخترم بخورم! 

چند قدم جلو تر رفتم یادم افتاد که  50 تومان صبح از بانک گرفتم، بعدش هم قیافه ی پیرمرد اصلا شبیه گداها نبود. برگشتم اما پیرمرد نبود. 


پ ن : اگر خیلی خوب نیست به بزرگواری خودتان ببخشید یک سالی می شد که داستان ننوشته بودم.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ دیدگاهی هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

.: جهان از نگاه من :.


بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.

| استیون هاوکینگ |

جمله‌ای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات می‌شود:
ما از همان ابتدا نیز علاقه‌ای به دنیا آمدن نداشتیم!

| زمان لرزه - کورت ونه گات |

پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیت‌تر از آینه‌ی نمایش‌دهنده‌ی وقایع آن جامعه است.

| جان گریرسون |

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.

| گابریل گارسیا مارکز |

همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد.

| آلبر کامو |

آخرین نوشته
بایگانی