*می شه به بعضی چیز ها بد هم خوب نگاه کرد!*
از دانشگاه داشتم بر می گشتم، بین راه از تاکسی پیاده شدم که بقیه راه رو پیاده برم. هوای نزدیک غروب تو پاییز معرکه است. از کنار اتوبان قدم زدن هم خوشم می یاد. باد خنکی هم می اومد. همین طوری داشتم قدم می زدم و زیر لب یه چیزی زمزمه می کردم. روی پل ستاری بودم که از روی همت می گذشت. یادم افتاد که باید برای یکی از دوستام یه pdf می فرستادم که نفرستادم. همون جا روی پل وایسادم. به اینترنت وصل شدم و فایل رو براش فرستادم بعد دیگه وسوسه شدم قدم زنون مشغول خوندن مطلب های کانال های تلگرامی شدم. غرق تلگرام شده بودم که یهو یه ماشین بوق ممتد زد من جا خوده برگشتم یه پسر جوون تا کمر از پنجره اومد بیرون و با تمام وجودش رو به من داد زد بعد هم رفت. تمام این اتفاق شاید تو کمتر از دوثانیه اتفاق افتاد. ماشینش یه سانتافه 2016 بود گمانم، در هرصورت ماشین گرون قیمتی بود.
من واقعا ترسیدم. فکر کردم اتفاقی افتاده، کسی چیزیش شد، تصادف شد و... ماشین که رد شد قشنگ دیدم از پشت که راننده و اون پسر خندیدن و دست شون رو به هم کوبیدن. قصدشون مردم آزاری بود.
حالا من مونده بودم با مخلوطی از چند احساس؛ هم عصبانی بودم، هم ترسیده بودم، هم خنده ام گرفته بود، هم بهت زده به رفتار احمقانه اون ها فکر می کردم، هم به حماقت خودم.
من از ماشین پیاده شده بودم که قدم بزنم و از هوای خنک پاییز لذت ببرم، بعد کله ام رو کرده بودم تو تلگرام! خب چه کاری بود!؟
بوق و داد زدن اون ها باعث شد من به خودم بیام .
اون پسر با داد زدنش به من گفت: " یارو، تو پیاده روی اتوبان جای تِله بازی نی"
+ یادم باشه می شه از دل کارهای احمقانه هم برداشت های خوب بیرون بیاد!
سیدالشهدا، مظلوم ترین موجود دنیا.
فکر می کنم سیدالشهدا از هر موجودی که خداوند آفریده مظلوم تر اند.
نمی دانم به گوش شما هم رسیده یا نه؛ بعضی ها می گوید این عزاداری ها چیست؟ این همه بریز بپاش برای چیست؟ البته این حرف ها تازه نیست خیلی وقت است که این حرف ها را می زنند! اول می خواهم درباره ی این حرف بزنم که چرا عزاداری می کنیم؟ عزاداری برای مرگ امام حسین نیست! گریه کردن برای مرگ ابوالفضل نیست؟ عزاداری برای یادآوری ست. برای این که یادمان باشد کسی بوده قبل تر ها که برای هدف اش، برای اعتقادش، همه چیزاش را داد. گریه نه برای حسین که برای بیچارگی خودمان است.
این فلسفه واقعی عزاداری ست.
اما...
حالا چرا می گویم ایشان مظلوم ترین موجود دنیا اند؟ چون این بزرگوار همه چیزشان را دادند در راه انسانیت، اما بعضی ها ناله می زنند گوشواره ی رقیه!! ایشان برای عدالت و ایمان جلوی هزاران نفر ایستادند تا بگوید اگر مطمئنی هدفت درست است برایش بجنگ؛ حسین با عاشورا شجاعت، ایستادگی برای رسیدن به هدف، ایمان، صبر و استقامت را به ما آموختند، بعد بعضی ها برای این که چهار قطره اشک از مردم بگیرند شروع می کنند به خیال بافی! عاشورا به جای این که مدرسه باشد شده بنگاه اقتصادی، منبع درآمد.
امام مظلوم است چون از نام ایشان برای پیش برد اهداف سیاسی یشان استفاده می کنند. امام مظلوم است چون بعضی ها به اسم امام نذری می دهند که کار وام های میلیادیشان راست و ریست شود. امام مظلوم است چون او را نفهمیدیم. برای این که برای لب تشنه اش گریه می کنیم، برای گوش بریده دخترش، برای دست های بریده برادرش! فکر می کنم رضا کیانیان بود که در برنامه ای داشت خاطره ای از پسرش تعریف می کرد که پسرش در بچگی از معلمش پرسیده: مگه امام حسین نرفته بهشت، پس برای چی ما براش گریه می کنیم؟
سوالش خیلی درست است! اما معلم به خاطر این سوال او را از کلاس بیرون انداخته!
انقدر ظاهر بین نباشیم. چرا فکر می کنیم گریه کردن برای امام حسین ثواب دارد؟ شاید بهتر باشد این طور این سوال را بپرسم، چرا برای ثواب، برای امامان گریه می کنیم؟باور کنید گریه بدون تفکر، بدون تزکیه نفس، بدون آگاهی هیچ فایده ای ندارد. به فرزندانمان نگویم برو هیئت ثواب دارد. هدف را به آنها بیاموزیم. حسین را یک قهرمان نشان دهیم نه یک احمق که خودش و زن و بچه اش را به کشتن داد. الکی ننالیم.
یکی از رمزهای موفقیت در کار
حتما در محل کار به کسانی برخورده اید که توانایی ذهنی و جسمی کمتری نسبت به شما دارند اما از شما موفق تر اند!
چرا موفق اند؟ خیلی وقت ها حتا اشتباه هایی از این افراد سر می زند که اگر شما آن کار را می کردید کارفرما حتما شما را اخراج می کرد اما در مورد آنها فقط به یک تذکر اکتفا می شود! پارتی دارند؟ خونشان از شما رنگین تر است؟ نه
آنها توانسته اند اعتماد کارفرما را به خود جلب کنند. فقط همین!
سعی کنید کاری کنید کارفرمایتان به شما اعتماد کند.
سیگار
موضوع سیگار است اما حرف من بیشتر درباره ی سیگاری هاست. آن هم نه سیگاری های معمولی.
خوب که دقت کنید سیگاری ها دو دسته اند. دسته اول کسانی اند که سیگار را به قول فرنگی ها For fun می کشند. یعنی گاهی در جمع دوستان در پارکی جایی یا وقتی که اعصابشان خورد است و... روی سخنم با این دسته نیست [دوباره من جوگیر شدم :)] بیشتر درباره دسته دوم می خواهم صحبت کنم دسته دوم کسانی اند که سیگار را برای سیگار می کشند! یعنی دست کم روزی دو پاکت سیگار می کشند.
به نظر من این دسته کاملا آگاهانه سیگار می کشند. این ها آدم های گه گاه عجیبی اند. عمدتا به شدت با سواد اند (با سواد واقعی)، به شدت فهیم و با شعور اند، وقتی با آنها صحبت می کنی می بینی دغدغه های بسیار جالبی دارند؛ این ها از یک غم دائمی رنج می برند. بعضی هاشان یک اتفاق خیلی دردناک در زندگی شان اتفاق افتاده که نمی توانستند آن را تحمل کنند. من چند دوست این مدلی دارم. مثلا یکی از آنها خواهر دوازده ساله اش را در یک تصادف از دست داده! خودتان می توانید حدس بزنید راننده در تصادف چه کسی بوده. به زندگی بقیه این ها هم نگاه کنی یک همچین اتفاق هایی برای خیلی ها شان اتفاق افتاده.
این دسته نمی توانند خود را ببخشند. و یک جور هایی با سیگار دارند از خودشان انتقام می گیرند. به نظر من کاملا آگاهانه. به نوعی یک نوع خود کشی تدریجی.
البته بعضی ها هم هستند که هیچ اتفاق خاص و عجیبی برایشان نیفتاده اما باز هم این خودکشی تدریجی را انتخاب کرده اند. وقتی با این ها هم کلام می شوی می بینی پوچی خاصی در صحبت هایشان هست. اینها دنیا را سیاه می بینند. و از این که در این دنیای سیاه به اجبار حضور دارند ناراضی اند.
مطمئنا دلایل بیشتر (البته عموما غیر منطقی) برای سیگاری های افراطی وجود دارد. اما سیگار کشیدنشان اصلا دلیلی بر بد بودنشان نیست. اتفاقا خیلی از سیگاری ها آدم های بسیار دوست داشتنی هستند. این جمله را برای آن دسته از دوستان ظاهر بینی نوشتم که اصولا کارشان قضاوت کردن است هر چند این دسته کلا می گردد که ایرادی در طرف مقابلش پیدا کند.
بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.
| استیون هاوکینگ |
جملهای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات میشود:
ما از همان ابتدا نیز علاقهای به دنیا آمدن نداشتیم!
| زمان لرزه - کورت ونه گات |
پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیتتر از آینهی نمایشدهندهی وقایع آن جامعه است.
| جان گریرسون |
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.
| گابریل گارسیا مارکز |
همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست میداشته
بیگانه مییابد.
| آلبر کامو |
دستهبندی
-
تحلیل مسائل اجتماعی
(۴۲)-
وقتی حرف می زنیم
(۴) -
رفتار های اجتماعی ما
(۱۹) -
خانواده
(۳)
-
-
شعر
(۱۶) -
تحیلی مسائل فردی
(۳۳) -
عکس نوشت و متن ادبی
(۵) -
درباره هنرهای نمایشی
(۹) -
لحظهها
(۲۳) -
نمایشگاه ۱۴۰۱
(۱۲) -
تحلیل وقایع ۱۴۰۱
(۱۶)
واژه های کلیدی
آخرین نوشته
بایگانی
- مرداد ۱۴۰۳ (۲)
- خرداد ۱۴۰۳ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۱)
- اسفند ۱۴۰۲ (۲)
- بهمن ۱۴۰۲ (۳)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- آبان ۱۴۰۲ (۳)
- مهر ۱۴۰۲ (۳)
- شهریور ۱۴۰۲ (۴)
- مرداد ۱۴۰۲ (۳)
- تیر ۱۴۰۲ (۳)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱)
- اسفند ۱۴۰۱ (۲)
- بهمن ۱۴۰۱ (۱۰)
- دی ۱۴۰۱ (۳)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- آبان ۱۴۰۱ (۱)
- مهر ۱۴۰۱ (۶)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- مرداد ۱۴۰۱ (۴)
- تیر ۱۴۰۱ (۲)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۴)
- فروردين ۱۴۰۱ (۲)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۴)
- دی ۱۴۰۰ (۶)
- آذر ۱۴۰۰ (۷)
- مهر ۱۳۹۹ (۱)
- آبان ۱۳۹۸ (۱)
- مرداد ۱۳۹۸ (۵)
- آذر ۱۳۹۷ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۳)
- آبان ۱۳۹۵ (۲)
- مهر ۱۳۹۵ (۴)
- شهریور ۱۳۹۵ (۶)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۴)
- خرداد ۱۳۹۵ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۴)
- آذر ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۵)
- مرداد ۱۳۹۴ (۴)
- تیر ۱۳۹۴ (۴)
- فروردين ۱۳۹۴ (۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۱)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۲ (۱)