لحن
بعد از یک هفته ی شلوغ، جمعه صبح هوس کردم مطلبی بنویسم که مدت هاست برای من به یک دغدغه تبدیل شده.
مسئله ی لحن
متاسفانه خیلی از ما ایرانی ها به این نکته توجه نمی کنیم که این لحن است که باعث می شود یک سخن تاثیر گذار باشد. حکایت کلام و لحن مثل حکایت شیرینی و ظرفش است. فرض کنید به یک مهمانی رفته اید، میزبان شیرینی های مرغوب و با کیفیتی برای شما تدارک دیده اما ظرفی که شیرینی ها درون آن است به شدت کثیف است. ممکن است شیرینی را بردارید و حتا بخورید، اما آن شیرینی فکر نمی کنم خوشمزه باشد.
ممکن است ما حرف های زیبایی بزنیم اما وقتی با لحن پرخاشگر، تحقیر کننده و عصبی این حرف ها زده شود نه تنها موثر نیست بلکه ممکن است تاثیر عکس داشته باشد.
آیا لحن به مخاطب بستگی دارد؟
مسلما دارد. یک مهندس نمی تواند با کارگر ساختمان محبت آمیز صحبت کند باید اقتدار داشته باشد و به قولی دیسپلین خود را حفظ کند وگرنه کارگر از او حساب نخواهد برد.
انتخاب کردن لحن درست بسیار مهم است و بسیار بسیار سخت. به خاطر همین است که آدم های عاقل و فرهیخته معمولا کم حرف اند. نمی دانم تا به حال این اتفاق برای شما افتاده یا نه؛ اصولا ما جوان ها میانه ی خوبی با نصیحت شدن نداریم اما بعضی وقتی یک نفر می آید جمله ای می گوید و می رود، آن جمله را ممکن است صد بار از دهان صد نفر شنیده باشیم اما به دلمان می نشیند. و تا آخر عمر می شود آویزه گوشمان. مثلا یک بار با پیرمردی در اتوبوس هم کلام شدم بیشتر او حرف می زد و من گوش می دادم. داشتیم به ایستگاهی می رسیدیم که می خواست پیاده شود، جمله ی آخرش هرگز یادم نمی رود، " پسرم خدا با چشم های تو می بینه با گوشهات می شنوه. خدا درون آدم هاست. موقعی انجام دادن هر کاری یادت باشه خدا می بینه " به ایستگاه که رسید آرام بلند شد و رفت. خوب این جمله را من هزار بار شنیده بودم اما چنان تاثیری روی من گذاشت که دقیقا موقع انجام دادن هر کاری این جمله این پیرمرد به ذهنم می یاد.
ان شاء الله همه بتوانیم بفهمیم که چه زمانی چه طور و به چه شکلی حرف بزنیم.
التماس دعا
دکتر محمد جواد ظریف کسی که خوب می داند چطور صحبت کند.
تو از رضازاده هم قوی تری!
خیلی از خودش بزرگ تر بود. چیزی شبیه عصا که اصلا معلوم نبود چه بود، معلوم نبود از کجا آورده بودش. به سختی فراوان آن را می کشید و جلو می برد. گاه آن را به زمبن می گذاشت لحظه ای استراحت می کرد و دوباره به دهان می گرفت و به سمت لانه اش می برد. پیچ و خم های فرش را استادانه رد می کرد. گاهی دانه اش به پرز های فرش گیر می کرد، دانه را زمین می گذاشت و دور آن می چرخید تا بفهمد گیر از کجاست، گیر را برطرف می کرد و به حرکتش ادامه می داد. عقب عقب می کشد، جلو جلو می راند، گاه می ایستاد و کوتاه زمانی استراحت می کرد و دوباره می رفت.
به نزدیک لانه رسید. لانه گوشه ی قرنیز کنار دیوار بود، باید از قرنیز بالا می رفت تا محموله ی گرانبهایش را به مقصد برساند و مغرورانه به همکارانش بگوید ببینید چه چیزی آورده ام! سعی کرد دانه را به سمت بالا بکشت، نتوانست، دانه افتاد. دوباره سعی کرد، از راهی دیگر، نتوانست، سه بار، چهار بار، پنج بار، دانه را رها کرد.
فکر کردم بی خیال شد. اما نه داشت دور و بر لانه را می گشت تا راهی پیدا کند. این دانه برایش ارزش زیادی داشت. به همین آسانی به دستش نیاورده بود که به این راحتی از دستش بدهد. درمانده شده بود. هی می چرخید تا راهی بیابد، راهی نبود هر از گاهی به سمت دانه می آمد ببیند سر جایش هست یا نه، خیالش که راحت می شد دوباره به کشتن ادامه می داد.
دانه را برداشتم و نزدیک دهانش گرفتم دانه را گرفت، بلندش کردم و آرام گذاشتمش کنار لانه اش لحظه ای رفت توی لانه و بعد آرام آمد و دانه اش را برداشت و به داخل برد.
بزرگی را گاهی در موجودات کوچک می توان یافت.
بزرگترین دشمن انسان جهل نیست بلکه توهم دانستن است.
| استیون هاوکینگ |
جملهای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات میشود:
ما از همان ابتدا نیز علاقهای به دنیا آمدن نداشتیم!
| زمان لرزه - کورت ونه گات |
پتک شکل دهنده یک جامعه در حال رشد به مراتب با اهمیتتر از آینهی نمایشدهندهی وقایع آن جامعه است.
| جان گریرسون |
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍینه ﮐﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ.
| گابریل گارسیا مارکز |
همیشه روزهایی هست
که انسان در آن کسانی را که دوست میداشته
بیگانه مییابد.
| آلبر کامو |
دستهبندی
-
تحلیل مسائل اجتماعی
(۴۲)-
وقتی حرف می زنیم
(۴) -
رفتار های اجتماعی ما
(۱۹) -
خانواده
(۳)
-
-
شعر
(۱۶) -
تحیلی مسائل فردی
(۳۳) -
عکس نوشت و متن ادبی
(۵) -
درباره هنرهای نمایشی
(۹) -
لحظهها
(۲۳) -
نمایشگاه ۱۴۰۱
(۱۲) -
تحلیل وقایع ۱۴۰۱
(۱۶)
واژه های کلیدی
آخرین نوشته
بایگانی
- مرداد ۱۴۰۳ (۲)
- خرداد ۱۴۰۳ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۱)
- اسفند ۱۴۰۲ (۲)
- بهمن ۱۴۰۲ (۳)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- آبان ۱۴۰۲ (۳)
- مهر ۱۴۰۲ (۳)
- شهریور ۱۴۰۲ (۴)
- مرداد ۱۴۰۲ (۳)
- تیر ۱۴۰۲ (۳)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱)
- اسفند ۱۴۰۱ (۲)
- بهمن ۱۴۰۱ (۱۰)
- دی ۱۴۰۱ (۳)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- آبان ۱۴۰۱ (۱)
- مهر ۱۴۰۱ (۶)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- مرداد ۱۴۰۱ (۴)
- تیر ۱۴۰۱ (۲)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۴)
- فروردين ۱۴۰۱ (۲)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۴)
- دی ۱۴۰۰ (۶)
- آذر ۱۴۰۰ (۷)
- مهر ۱۳۹۹ (۱)
- آبان ۱۳۹۸ (۱)
- مرداد ۱۳۹۸ (۵)
- آذر ۱۳۹۷ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۳)
- آبان ۱۳۹۵ (۲)
- مهر ۱۳۹۵ (۴)
- شهریور ۱۳۹۵ (۶)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۴)
- خرداد ۱۳۹۵ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۴)
- آذر ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۵)
- مرداد ۱۳۹۴ (۴)
- تیر ۱۳۹۴ (۴)
- فروردين ۱۳۹۴ (۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۱)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۲ (۱)